کلاغ: نماد انتقام در سینما و تلویزیون
با بازگشت فیلم «کلاغ» (The Crow) به سینما و احیای این سری پس از نزدیک به دو دهه، ممکن است برایتان سوال پیش بیاید که این فیلم جدید چگونه با نسخههای قبلی «کلاغ» مقایسه میشود و آیا پیشرفت یا پسرفتی داشته است. «کلاغ» ابتدا به عنوان مجموعهای از کمیکهای گوتیک شناخته شد، اما با اکران
با بازگشت فیلم «کلاغ» (The Crow) به سینما و احیای این سری پس از نزدیک به دو دهه، ممکن است برایتان سوال پیش بیاید که این فیلم جدید چگونه با نسخههای قبلی «کلاغ» مقایسه میشود و آیا پیشرفت یا پسرفتی داشته است. «کلاغ» ابتدا به عنوان مجموعهای از کمیکهای گوتیک شناخته شد، اما با اکران اقتباس سینمایی آن و حواشی پیرامون فیلم، این اثر به یک فیلم کلاسیک کالت تبدیل شد. اما میراث «کلاغ» تنها محدود به فیلم دهه نودی آن نیست؛ بلکه این داستان در قالب اقتباسهای دیگری نیز دوباره روی پرده آمده که برخی از آنها حتی از نسخههای قبلی موفقتر بودهاند. هر کدام از این فیلمها یا سریالهای تلویزیونی به شیوهای منحصر به فرد داستان کلاسیک «کلاغ» را روایت میکنند و محور اصلی آنها موضوع انتقام است. با توجه به بازسازی جدید «کلاغ»، بازنگری به دیگر اقتباسهای پیشین این داستان به نظر ایدهی خوبی میآید. ما نیز میخواهیم توجه شما را به این فیلمهای کمتر دیده شده جلب کنیم که با سبک بصری و روایی خاص خود، شایسته آن هستند که توسط مخاطبان بیشتری کشف شوند.
«کلاغ»، که اولین بار توسط کمیکهای Caliber Comics در سال ۱۹۸۸ منتشر شد، اثر جیمز اوبار (James O’Barr) است. این کمیک به سرعت جایگاه ویژهای در دل طرفداران پیدا کرد و به اقتباس موفقی در سینما در سال ۱۹۹۴ انجامید. این فیلم محبوبیت زیادی کسب کرد و «کلاغ» را به یک نقطه عطف فرهنگی برای فیلمهای اقتباسی از رمانهای مصور تبدیل کرد. از آن زمان، «کلاغ» به یک پدیده فرهنگی تبدیل شده است؛ از کمیکهای متعددی که ادامهدهنده کار اوبار هستند تا چندین اقتباس در سینما و تلویزیون، «کلاغ» به قدری شناخته شده که رد آن را میتوان در فرهنگ پاپ مشاهده کرد. با این بازسازی جدید، مطمئنیم که میراث «کلاغ» و یاد آن همچنان توسط هواداران وفادارش زنده خواهد ماند.
هشدار؛ در ادامه خطر لو رفتن داستان فیلمها و سریال «کلاغ» وجود دارد
۶. کلاغ (The Crow)
- سال اکران: ۲۰۲۴
- کارگردان: روپرت سندرز
- بازیگران: بیل اسکاشگورد، افکیای توئیگز، دنی هوستون
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۴.۶ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۲۳ از ۱۰۰
واقعیت این است که پروژه بازسازی «کلاغ» مدتها به حالت تعلیق درآمده بود و چندین بار بازیگر اصلی آن تغییر کرد. این فیلم نشان میدهد که دلایل معقولی برای این تأخیر وجود داشته است. به جرئت میتوان گفت که برای اکران یک بازسازی از «کلاغ» زمان زیادی گذشته و پیش از تماشای فیلم، بسیاری از طرفداران بر این باور بودند که این پروژه از همان ابتدا با شکست مواجه شده است. کارگردانی این فیلم به عهده روپرتر سندرز بوده که به خاطر فیلم «شبح درون پوسته» (Ghost in the Shell) شناخته میشود؛ فیلمی که بازسازی انیمه کلاسیک با همین نام بود و با انتقاداتی مشابه با انتقاداتی که به فیلم «کلاغ» وارد شده، مواجه شد. با این حال، سندرز تأکید کرده است که این فیلم بازسازی نسخه ۱۹۹۴ نیست، بلکه یک بازنگری و تجدید نظر بر اساس کمیک اصلی جیمز اوبار است.
در این نسخه از داستان، عشق میان اریک (با بازی بیل اسکاشگورد) و شلی (با بازی افکیای توئیگز) در محوریت داستان قرار دارد، که در یک مرکز توانبخشی با هم آشنا میشوند. پس از فرار از این مرکز، گذشته تاریک شلی همچنان او را دنبال میکند و وینسنت روئگ شیطانی (با بازی دنی هوستون) مصمم است تا آنها را نابود کند و در این کار موفق میشود. اریک که به هر قیمتی میخواهد شلی را از جهنم نجات دهد و او را زنده بازگرداند، با کرونوس مرموز (با بازی سامی بواجیلا) قراردادی میبندد تا انتقام مرگشان را بگیرد. اریک بار دیگر به عنوان یک انتقامجو به زندگی بازمیگردد و مأموریت خود را برای نجات شلی از گذشتهاش و به سزای اعمال روئگ رسیدن آغاز میکند.
بازسازی فیلم «کلاغ» که در سال ۲۰۲۴ اکران شد، حتی بدون در نظر گرفتن میراث فیلم کلاسیک کالت دهه نودی، ناامیدکننده است. در حالی که در ابتدا، انتخاب بیل اسکاشگورد برای نقش اصلی به نظر میرسید که گزینه جذابی باشد و شاید با فیلمنامهای قویتر بهتر عمل میکرد، این بازسازی نتوانسته است ماهیت خود را پیدا کند. فیلم «کلاغ» در تعیین ژانر خود دچار سردرگمی است و مدام بین داستانهای مختلف جابجا میشود؛ گاهی به فیلمی تریلر انتقامجویانه تبدیل میشود، زمانی دیگر به اسلشر ترسناک فراطبیعی، و حتی ممکن است برخی آن را فیلمی ابرقهرمانی بنامند. با این حال، بخش زیادی از داستان در قالب یک عاشقانه غمانگیز گیر افتاده است. در نتیجه، فیلم «کلاغ» فرصت نمیکند به هیچکدام از این ژانرها به طور کامل پرداخته و به جنبههای سطحیتر هر یک بسنده میکند. با وجود سکانسهای برجسته مانند قتلعام در خانه اپرا، این لحظات انگشتشمار و پراکنده هستند. نهایتاً، هم مخاطبان و هم منتقدان با نمرات پایین و بیمیلی خود به تماشای فیلم در سینماها، به وضوح نشان دادند که کاش «کلاغ» ۲۰۲۴ هرگز ساخته نمیشد.
۵. کلاغ: دعای شیطانی (The Crow: Wicked Prayer)
- سال اکران: ۲۰۰۵
- کارگردان: لانس مونگیا
- بازیگران: ادوارد فرلانگ، دیوید بورناز، دنی ترخو، امانوئل شریکی، دنیس هاپر
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۳ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۰ از ۱۰۰
شهر معدنی دریاچه راواسو در منطقه حفاظتشده ریون آزتک به یک بشکه باروت پر از زبالههای سمی تبدیل شده که آماده انفجار است. تنشهای نژادی در این منطقه افزایش یافته و افتتاح یک کازینوی جدید مشاغل زیادی را تهدید میکند که ممکن است باعث بیکاری بسیاری از معدنچیان شود. در همین حال، یک فرقه به رهبری دث (با بازی دیوید بوریناز) در حال آمادهسازی خود برای آغاز آخرالزمان است و برای این منظور، لیلی (با بازی امانوئل شریکی) را به خاطر چشمانش قربانی میکنند، زیرا به آنها برای مراسم احضار شیطان نیاز دارند. زمانی که جیمز کوئروو (با بازی ادوارد فرلانگ)، معشوق لیلی، به عنوان قربانی دیگری از این قتل جان خود را از دست میدهد، به شکل کلاغ بازمیگردد تا در حالی که جهنم به پا شده، انتقام دث و پیروانش را بگیرد.
از همان ابتدای فیلم، با نمایش نوشتهای که میگوید شخصیت شرور «به معنای واقعی قصد دارد جهنم به پا کند» و سپس صحنههایی از او در حال خوردن تخممرغهای شیطانی، به وضوح متوجه میشوید که با چه نوع فیلمی روبرو خواهید شد. برخلاف سه فیلم قبلی، این فیلم در صحرا رخ میدهد و اگر بخواهیم با رافت برخورد کنیم، برخی صحنهها، به ویژه فلشبکها، به طور قابل توجهی خوب فیلمبرداری شدهاند؛ اما این تنها نکات مثبت فیلم هستند. کارگردانی «کلاغ: دعای شیطانی» اغلب نامرتب و آشفته به نظر میرسد، انگار که سازندگان نمیدانستهاند داستان به کجا خواهد رفت و نتیجه یک تدوین درهمبرهم به مخاطب ارائه شده است. شخصیتها در صحنهها بهطور نامنظم عمل میکنند و بازیگران بدون داشتن وضوح از نقش خود، به طور تصادفی بازی میکنند. کمبود استعداد بازیگری یکی از دلایل دیگر این مشکلات است که به ویژه در مورد ادوارد فرلانگ مشهود است؛ بازیگری که هیچ شباهتی به کلاغ ندارد و بازی او به گونهای است که نمیتوانید برای حوادثی که بر سرش میآید اهمیتی قائل شوید.
«کلاغ: دعای شیطانی» یک فیلم ترسناک کمبودجه از اوایل دهه ۲۰۰۰ است که بهطور کاملاً واقعی جنون این دوران را به تصویر میکشد. مثلاً در این فیلم، کلاغ از ماژیک برای طراحی گریم نمادین خود استفاده میکند و دیالوگهایی مانند این را خواهید شنید: «مکددیه که باهات حرف میزنه، رفیق! دست از غرق شدن تو تاریکی بردار و بیا بالا تا کارت رو انجام بدی.» اگر قادر باشید از مشکلات و نقصهای فیلم چشمپوشی کنید، یا بهتر بگوییم، برای یک ساعت و اندی مغز خود را خاموش کنید، این فیلم به یک تجربه بهیادماندنی بد با صحنههای خندهدار تبدیل میشود. در غیر این صورت، «کلاغ: دعای شیطانی» تنها یک دنباله دیگر از سری «کلاغ» است که به هدر دادن استعدادهایی چون دیوید بوریناز، ادوارد فرلانگ، دنیس هاپر و دنی ترخو پرداخته است.
۴. کلاغ: شهر فرشتگان (The Crow: City of Angels)
- سال اکران: ۱۹۹۶
- کارگردان: تیم پوپ
- بازیگران: وینسنت پرز، میا کرشنر، ریچارد بروکس، ایگی پاپ، توی ترانگ
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۴.۶ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۱۴ از ۱۰۰
«کلاغ: شهر فرشتگان» هم همانند بازسازی ۲۰۲۴، دچار مشکلات تولید زیادی شد. این فیلم که دنبالهای مستقیم بر فیلم اصلی محسوب میشود، تلاش داشت تا هم به «کلاغ» با بازی برندون لی ادای احترام کند و هم هویت منحصر به فرد خود را ایجاد کند. داستان فیلم سالها پس از وقایع فیلم اول جریان دارد، جایی که سارا موهر (میا کیرشنر)، که حالا بزرگ شده، با رؤیاهای مرگ دست و پنجه نرم میکند. سارا که اکنون در لسآنجلس زندگی میکند، با مکانیکی به نام اش کورون (وینسنت پرز) آشنا میشود. اش و پسر هشت سالهاش به دست جودا ارل (ریچارد بروکس)، سلطان مواد مخدر، کشته میشوند. کلاغ، که دوباره زنده شده است، به دنبال انتقام مرگ ناعادلانهاش میگردد و با کمک سارا، جنگی در سراسر لسآنجلس به راه میاندازد تا ارل را از پای درآورد. اما جودا متوجه میشود که قدرت اش از کلاغ ناشی میشود و به همین دلیل، خون کلاغ را مینوشد تا این قدرت را به دست آورد. اکنون اش، که دوباره به دنیای فانی برگشته، باید برای آخرین بار با جودا روبرو شود تا بتواند آرامشی برای خود و پسرش در زندگی پس از مرگ فراهم کند.
در طول سالها، فیلم «کلاغ: شهر فرشتگان» به خاطر موسیقی متن نمادین و طراحی صحنهی منحصربهفردش مورد تحسین قرار گرفته است. اما از نتیجه نهایی و جزئیات پشت صحنه مشخص است که این فیلم قرار بود بسیار متفاوت از آنچه که شد باشد. دخالتهای تهیهکنندگان میراماکس منجر به داستانی شد که بیشتر شبیه به بقایای مثله شدهی چیزی بهتر به نظر میرسد. با توجه به پایانبندی فیلم اول، ساخت دنبالهای برای «کلاغ» به نظر امکانپذیر نمیرسید. با این حال، تهیهکنندگان سعی کردند همان مخاطبان و طرفداران فیلم اول را به «شهر فرشتگان» جذب کنند، که اشتباه بزرگی بود، چرا که این فیلم هیچگونه شگفتی یا خلاقیتی که در فیلم اصلی وجود داشت، ارائه نمیدهد. مشخص نیست که اگر نسخهی اولیه «کلاغ: شهر فرشتگان» اکران میشد، نتیجه نهایی چه میشد، اما بهطور کلی، این فیلم با تکرار فرمول فیلم اول و بدون نوآوری، مسیر اشتباهی را پیموده است.
یکی از مشکلات بزرگ «کلاغ: شهر فرشتگان» این است که به طور کلی از ایدهها و داستانهای کمیک چشمپوشی کرده و تنها تلاش کرده تا بازسازی سطحی از فیلم اول ارائه دهد. با توجه به بودجه پایین و عدم خلاقیت سازندگان، موفق به این کار هم نشده است؛ بهعنوان مثال، با اینکه فیلم همچنان در شهر اتفاق میافتد، اما نور زرد عجیبی بر تصاویر افتاده و شهر به کنار اقیانوس منتقل شده است. در مورد بازیگری و کارگردانی فیلم نیز بهتر است که صحبت نکنیم. از آن زمان تاکنون، نسخههای مختلف و فیلمهایی که توسط طرفداران از «کلاغ: شهر فرشتگان» تدوین شدهاند، در اینترنت قابل دسترسی هستند. این نسخهها نگاهی اجمالی به آنچه که فیلم میتوانست باشد ارائه میدهند، اما در حال حاضر، «کلاغ: شهر فرشتگان» به عنوان دنبالهای تقریباً ناامیدکننده باقی مانده است که پتانسیل تبدیل شدن به چیزی بسیار بهتر را داشت و باید میراث فیلم اول را گرامی میداشت.
۳. کلاغ: رستگاری (The Crow: Salvation)
- سال اکران: ۲۰۰۰
- کارگردان: بهارات نالوری
- بازیگران: اریک مـیبییـس، کیرستن دانست، جودی لین اویکیف، فرد وارد
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۴.۹ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۱۸ از ۱۰۰
وقتی الکس کورویس (با بازی اریک میبیوس) به اعدام از طریق صندلی الکتریکی محکوم میشود، اوضاع آنطور که به نظر میرسد، نیست. کورویس به اشتباه به قتل دوست دخترش، لورین (با بازی جودی لین اوکیف)، متهم شده است. حالا، او که هنوز حسابهای ناتمامی با این دنیا دارد، از قبر برمیگردد تا حقیقت را کشف کند و به دنبال مردی با زخمی خاص به شکل زیگزاگ روی صورتش بگردد. به نظر میرسد تمامی سرنخها به سمت این مرد هدایت میشود. کورویس قصد دارد این مرد را، که در مرکزیت قتل دوست دخترش قرار دارد، به دام بیندازد. پس از ملاقات با خواهر لورین، ارین (با بازی کیرستن دانست)، که ابتدا کورویس را مقصر میدانست، آنها توطئهای را کشف میکنند که شامل پلیسهای فاسد، از جمله پدر ارین، میشود.
این دو نفر متوجه میشوند که لورین از معاملات غیرقانونی پدرش آگاه شده و به خاطر اینکه او را ساکت کنند، او را کشتهاند. در این میان، ارین ربوده شده و دهانش بسته میشود، در حالی که الکس با کاپیتان جان ال. بوک (با بازی جان وارد) روبرو میشود که پشت پرده این ماجراست. در پایان، عدالت برقرار میشود و کورویس و ارین موفق میشوند کاپیتان بوک را در صندلی الکتریکی بنشانند و او را به خاطر جنایاتش اعدام کنند. حالا که کورویس نامش از اتهام قتل لورین پاک شده است، او میتواند با آرامش در زندگی پس از مرگ دوباره با دوست دخترش دیدار کند. یاد آنها در دل ارین باقی میماند و این زوج عاشق بالاخره به آرامش میرسند.
این فیلم در ابتدا قرار بود تحت کارگردانی راب زامبی ساخته شود و به عنوان یک فیلم ترسناک آیندهنگر توصیف شده بود. با اینکه این پروژه به نتیجه نرسید و با وجود بودجه پایین فیلم، «کلاغ: رستگاری» همچنان داستانی قوی و بازیگران بااستعدادی مانند کیرستن دانست (از فیلم «مرد عنکبوتی») و ویلیام آترتون (از فیلم «شکارچیان روح») دارد. علاوه بر این، فیلم تصاویری نمادین از جمله چهرهی زخمی کورویس و دهان دوختهشدهی ارین را به یادگار گذاشته است که به محبوبیت بیشتر فیلم میان طرفداران کمک کرده است. حتی اگر «کلاغ: رستگاری» یک تریلر جنایی ماوراءالطبیعی کامل نباشد، این فیلم همچنان یک جواهر پنهان است که با دادن فرصتی به آن، شما را ناامید نخواهد کرد.
۲. کلاغ: پلکانی به بهشت (The Crow: Stairway to Heaven)
- سال پخش: ۱۹۹۸ تا ۱۹۹۹
- کارگردان: بریس زیبل
- بازیگران: مارک داکاسیوس، مارک گومز، سابین کارزنتی، کیتی استوارت
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۴ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۵۸ از ۱۰۰
مارک داکاسیوس با شجاعت و جسارت زیادی در نقش اریک کورویس، که به شدت با نام برندون لی گره خورده است، ظاهر میشود. در حالی که هیچکس نتوانسته آن وجه افسانهای و رازآلودی را که لی به این شخصیت اضافه کرده بود، تکرار کند، داکاسیوس نزدیکترین شباهت به اریک فیلم ۱۹۹۴ را به نمایش میگذارد. او به جای تقلید از برندون لی، این نقش را به سبک خاص خود اجرا کرده است. سریال «کلاغ: پلکانی به بهشت» تنها اقتباس تلویزیونی از «کلاغ» است که نگاهی نو به داستان اصلی ارائه میدهد. داستان همچنان حول محور ماجرای عاشقانهی اریک دراون (با بازی داکاسیوس) و شلی (با بازی سابین کارسنتی) میچرخد، و اریک به دنبال انتقام مرگ خود و پیوستن دوباره به شلی است، اما سفر او پیچیدهتر از قبل شده است. او باید میان زندگی و مرگ تعادل برقرار کند و پیش از آنکه به سرزمین مردگان برود، اشتباهات زیادی را جبران کند تا آرامش روح خود و معشوقهاش را به دست آورد. این سریال همچنین هانا فاستر (با بازی بابی فیلیپس)، اولین کلاغ زن را به تصویر میکشد که پس از مرگ دخترش به دنبال عدالت است.
«کلاغ: پلکانی به بهشت» به عنوان یک اقتباس منحصربهفرد در میان دیگر نسخههای «کلاغ» برجسته میشود و به نوعی بازتابدهنده فضای تلویزیون دهه نود میلادی است، دورانی که سریالهای فراطبیعی زیادی در آن منتشر میشدند. این سریال در کنار آثار مشابهی مانند «بافی قاتل خونآشامها»، «شوالیه ابدی» و «زینا: شاهزاده جنگجو» قرار میگیرد.
اگرچه این سریال اقتباسی سنتی از «کلاغ» نیست، اما به طرفداران خود جذابیت نوستالژیک خاصی ارائه میدهد، مشابه آنچه سریال «بتمن» با بازی آدام وست به ارمغان آورد. «پلکانی به بهشت» به عنوان یک کپسول زمان نوستالژیک عمل کرده و شخصیتهای دوستداشتنی، داستانهای سورئال و جهان خلاقانهای از اسطورهشناسی «کلاغ» را به نمایش میگذارد. این سریال بهجای تکرار داستان «کلاغ» (۱۹۹۴)، بیشتر به دنیای ماوراءالطبیعه و عناصر کمیکها میپردازد.
اگرچه «کلاغ: پلکانی به بهشت» بیشتر به عنوان یک سریال ابرقهرمانی دهه نودی شناخته میشود تا یک تریلر ترسناک گوتیک، و نتوانسته بر خشونت و تیرگی داستان کمیکها تأکید کند، اما بهجای آن بر جنبههای احساسیتر داستان اریک و شلی تمرکز دارد که به یکی از نقاط قوت سریال تبدیل شده است. با بازی درخشان مارک داکاسیوس و بازیهای قوی دیگر بازیگران، این سریال با جنبههای متفاوت خود مخاطبان را مجذوب میکند. هرچند در برخی صحنهها ممکن است به نظر برسد که به کلیشههای دهه نودی افتاده است، این ویژگیها برای طرفداران آن نسل جذابیت خاصی دارد. در مجموع، «کلاغ: پلکانی به بهشت» تجربهای متفاوت و به طرز عجیبی بهیادماندنی را ارائه میدهد، با سکانسهای مبارزهای که به خاطر حضور داکاسیوس، بسیار خوب به تصویر کشیده شدهاند.
۱. کلاغ (The Crow)
- سال پخش: ۱۹۹۴
- کارگردان: الکس پرویاس
- بازیگران: برندون لی، راشل دیویس، مایکل وینکات، بای لینگ، دیوید پاتریک کلی
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۷ از ۱۰۰
فیلم «کلاغ»، که آغازگر موج جدیدی از اقتباسهای سینمایی کمیکها بود، همچنان به عنوان یکی از بهترین نمونههای این گونه آثار شناخته میشود. این فیلم به تعریف نسل جدیدی از سینمای گوتیک پرداخته و یکی از برجستهترین نمونههای فیلمهای کلاسیک کالت به شمار میآید. ساخت آن نیز با یک تراژدی بزرگ همراه بود. داستان فیلم روایتگر عشق ابدی و تلاشهای اریک دراون (با بازی برندون لی) برای انتقام است. اریک از گور برمیخیزد تا کسانی که زندگی او و عشق حقیقیاش، شلی وبستر (با بازی سوفیا شیناس)، را گرفتهاند، مجازات کند. او با جنایتکارانی که در این کار دخیل بودند، به ویژه تاپ دالر، شرور اصلی داستان، مقابله کرده و آنها را نابود میکند. در پایان فیلم، اریک در یک لحظه احساسی از دنیای زندگان وداع کرده و به شلی در دنیای پس از مرگ ملحق میشود.
فیلم «کلاغ» به طور قابل توجهی استانداردهای اقتباسهای سینمایی از کمیکها را ارتقا داد، و یکی از دلایل عمده آن، سبک بصری متمایز آن است. این سبک، که نتیجه همکاری بینظیر موسیقی، طراحی صحنه، لباس و گریم بود، باعث شد که «کلاغ» به سرعت در میان عاشقان فرهنگ گوتیک پذیرفته شود و به یکی از نمادینترین فیلمهای این ژانر تبدیل گردد. تمامی عناصر فیلم به درستی و به موقع در کنار هم قرار گرفتند تا «کلاغ» به شاهکاری تبدیل شود که تاکنون هیچ فیلم دیگری نتوانسته به سطح آن برسد.
با این حال، تاریخ «کلاغ» پر از تراژدیهای واقعی است. جیمز اوبار، خالق داستان «کلاغ»، این داستان را در پی از دست دادن یکی از نزدیکانش نوشت. تراژدی دیگر، که به مرگ برندون لی در حین فیلمبرداری «کلاغ» منجر شد، نیز بر اهمیت و یاد ماندنی بودن فیلم افزود. مرگ لی، که به عنوان یک قربانی برای هنر شناخته میشود، فیلم را از یک اثر خوب به یک تجربه فراموشنشدنی تبدیل کرد.
از نظر روایی، «کلاغ» با مخاطبان به شدت ارتباط برقرار میکند. با وجود داستان سورئال خود، فیلم درباره موضوعات جهانی مانند عشق، فقدان، مرگ، مقاومت و انتقام صحبت میکند. همانطور که اریک میگوید: «نمیشود که تا ابد باران ببارد.» این جمله به گذرای زندگی و زمان اشاره دارد و نشان میدهد که ماه همیشه پشت ابر نمیماند. زندگی زیباست و هرچند که پایدار نیست، اما لحظات رنگین و میراثی که عزیزان ما از خود به یادگار میگذارند، به نوعی ابدی خواهند بود.
منبع: CBR
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0