تاریخ انتشار : سه شنبه ۶ شهریور ۱۴۰۳ - ۲۰:۳۱
52 بازدید
کد خبر : 6963

آیا متاسینما واقعا سینما را جذاب‌تر می‌کند؟

آیا متاسینما واقعا سینما را جذاب‌تر می‌کند؟

در سینما، استفاده از خودآگاهی می‌تواند لذت تماشای فیلم را به‌طور چشمگیری افزایش دهد اگر به درستی به کار رود. اما زمانی که از این خودآگاهی برای پوشاندن ضعف‌های فیلمنامه استفاده شود، به‌جای نوآوری، به بی‌روحی و بی‌احساسی تبدیل می‌شود. خودآگاهی در فیلم‌ها به معنای آگاهی فیلم از خود یا از اتفاقات پیش‌رو است؛ به

در سینما، استفاده از خودآگاهی می‌تواند لذت تماشای فیلم را به‌طور چشمگیری افزایش دهد اگر به درستی به کار رود. اما زمانی که از این خودآگاهی برای پوشاندن ضعف‌های فیلمنامه استفاده شود، به‌جای نوآوری، به بی‌روحی و بی‌احساسی تبدیل می‌شود. خودآگاهی در فیلم‌ها به معنای آگاهی فیلم از خود یا از اتفاقات پیش‌رو است؛ به عبارت دیگر، نوعی از پیش‌اطلاع‌رسانی به مخاطب. در حالی که فیلم‌های زیادی هستند که به‌طور ماهرانه‌ای دیوار چهارم را می‌شکنند و به اشتباهات و ویژگی‌های خود اشاره می‌کنند، تعداد زیادی از فیلم‌های بد نیز از این ترفندها برای جبران فقدان اصالت و عمق خود استفاده می‌کنند.

به‌طور مشابه، در فیلم‌های ترسناک، هنگامی که اوضاع به هم می‌ریزد، معمولاً شاهد وقوع اتفاقات ترسناک خواهیم بود. فیلم‌هایی مانند «جیغ» (Scream) سال ۱۹۹۶ که تقریباً سی سال پیش به نمایش درآمدند، به سینمای جریان اصلی تازگی و نوآوری بخشیدند. اما از آن زمان تا کنون، سینما تغییرات زیادی کرده است. در بسیاری از فیلم‌های ترسناک، شخصیت‌ها به خطر ذاتی یا حماقت شرایطشان اشاره می‌کنند. به‌طور واضح، جدا شدن از گروه در یک فیلم ترسناک ایده بدی است و ورود به فضای تاریک یک غار یا بازگشت به صحنه حادثه‌ای که پیش از این به وقوع پدیده‌های ماوراء طبیعی منجر شده، عواقب خوشی ندارد.

نکته اصلی این است که وقتی شخصیت‌های یک فیلم به‌طور واضح و بلند دربارهٔ وقایع پیش‌رو صحبت می‌کنند، نشان‌دهندهٔ این است که فیلم چیز جدید یا خلاقانه‌ای برای ارائه ندارد. به‌طور کلی، بهتر است فیلم‌ها کلیشه‌های رایج را بپذیرند تا اینکه تلاش کنند با اشاره‌های غیرمستقیم یا هشدارهای آشکار به بیننده بگویند که چه چیزی در حال وقوع است. این شیوه هم به درام آسیب می‌زند و هم از تنش داستان می‌کاهد، و در عین حال نشان می‌دهد که نویسنده و کارگردان نتوانسته‌اند ایده‌ای تازه ارائه دهند.

بلاک‌باسترها به‌ویژه در این نوع فیلم‌سازی مقصر هستند. در حالی که فرارهای بی‌منطق به خودی خود توهین‌آمیز نیستند، وقتی شخصیت‌های فیلم‌ها به‌طور صریح سناریوهای خود را مسخره می‌کنند، به نظر می‌رسد که سازندگان این فیلم‌ها از ژانر خود احساس شرم می‌کنند.

برای هر فیلمی مانند «خیابان جامپ شماره ۲۱» (21 Jump Street)، «اقتباس» (Adaptation) یا «جان مالکوویچ بودن» (Being John Malkovich) که به‌طور خلاقانه‌ای از خودبازتابی استفاده می‌کنند، فیلم‌هایی مانند «رستاخیز ماتریکس» (Matrix Resurrections)، «دنیای ژوراسیک» (Jurassic World) یا برخی فیلم‌های مارول وجود دارند که بدترین نوع خودبازتابی را به نمایش می‌گذارند. تمرکز بر این دسته اخیر نشان می‌دهد که فیلمسازان و استودیوها روز به روز بیشتر در تلاش‌اند تا به نواقص خود اشاره کنند و این کار باعث کاهش لذت تماشای فیلم می‌شود.

آیا متاسینما واقعا سینما را جذاب‌تر می‌کند؟

اندرو گارفیلد، تام هالند و توبی مگوایر در نقش مرد عنکبونی

«رستاخیز ماتریکس» حداقل تا حدودی جاه‌طلب بود، اما فشار مداوم برادران وارنر برای تولید یک ماتریکس جدید به زودی کهنه شد، به‌ویژه با اعلام ساخت فیلم پنجم. همچنین، در «دنیای ژوراسیک»، نقش جیک جانسون صرفاً به توضیح این موضوع محدود است که چگونه همه افرادی که در یک پارک دایناسور گرفتار شده‌اند، اوضاع را برای خود پیچیده‌تر می‌کنند؛ موضوعی که از سال ۱۹۹۳ با اولین فیلم «ژوراسیک» کاملاً مشخص بود.

به نظر می‌رسد مارول گروهی از فیلمنامه‌نویسان را استخدام کرده است تا دیالوگ‌های تک‌خطی را به فیلمنامه‌ها اضافه کنند که به‌طور واضح به تناقضات و ضعف‌های داستان اشاره می‌کنند؛ چیزی که به این فرنچایز آسیب رسانده است. با وجود اینکه مارول به عنوان پرفروش‌ترین مجموعه فیلم در تاریخ سینما شناخته می‌شود، این اطلاعات تازه‌ای نیست. در واقع، این‌ها بیشتر به نوعی عذرخواهی بین‌المللی شباهت دارد که نشان می‌دهد کمپانی‌ای که به‌طور خاص در اقتباس از کمیک بوک‌ها تخصص دارد، احساس نیاز می‌کند تا این تخصص را توجیه کند.

بدون تردید، هر فیلمی به تعلیق ناباوری نیاز دارد، اما به تازگی هالیوود به نظر می‌رسد که نه تنها باید توضیح دهد چرا این تعلیق ضروری است، بلکه به طور مفصل فهرستی از دلایل ارائه دهد که چرا فیلم‌ها تحت شرایط خاص نیازمند چنین تعلیق ناباوری هستند. نیکلاس کیج می‌تواند به طور کامل حرفه‌اش را در فیلم «بار تحمل‌ناپذیر استعدادی شگرف» (The Unbearable Weight of Massive Talent) به چالش بکشد، که این هم خوب است، چرا که اساساً فیلم بدون این عنصر نمی‌تواند وجود داشته باشد. با این حال، سیلوستر استالونه تنها برای هدفی ظاهری در «بی‌مصرف‌ها» (Expendables) گنجانده شده بود، جایی که او به طور بی‌ربطی نسبت به آرزوی آرنولد شوارتزنگر برای ریاست‌جمهوری اظهار تاسف می‌کند، در حالی که در واقع نقش او بیشتر به منظور ضربه زدن به ایگوی شخصیت‌ها و لبخند زدن به دوربین در یک صحنه عجیب و غیرضروری بوده است.

سینما به طور بنیادی وسیله‌ای برای سرگرمی و فرار از واقعیت است. اگرچه خودآگاهی در فیلم‌ها، وقتی به درستی و توسط برخی از بزرگ‌ترین سینماگران تاریخ به کار گرفته شود، می‌تواند مؤثر باشد، اما خودآگاهی غیرضروری مانند قرار دادن یک کارت تشویق بزرگ در صحنه سیتکام‌هاست که تماشاچیان را به زور به خنداندن وادار می‌کند. مخاطبان باید به طور طبیعی و بر اساس آنچه در فیلم روی صحنه نمایش داده می‌شود، به طور غیرمنتظره واکنش نشان دهند. وقتی فیلمنامه به طور آشکار به نقص‌های خود اشاره می‌کند، بدون شک لذت و سرگرمی فیلم و تجربه تماشاگر را کاهش می‌دهد.

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.