۱۰ فیلم تجربهای با داستانهای غیرمنتظره
نزدیک به ۱۳۰ سال از آغاز حیات سینما میگذرد، و به نظر میرسد که در این مدت طولانی، همهی قصهها گفته شده و دیگر چیز تازهای برای تعریف شدن وجود ندارد. اما هنوز هم گاهی فیلمی ظاهر میشود که ما را شگفتزده میکند؛ یک اثر منحصر به فرد که کمتر مشابهی در عالم سینما دارد
نزدیک به ۱۳۰ سال از آغاز حیات سینما میگذرد، و به نظر میرسد که در این مدت طولانی، همهی قصهها گفته شده و دیگر چیز تازهای برای تعریف شدن وجود ندارد. اما هنوز هم گاهی فیلمی ظاهر میشود که ما را شگفتزده میکند؛ یک اثر منحصر به فرد که کمتر مشابهی در عالم سینما دارد و میتواند زمینهساز شکلگیری حال و هوایی تازه در داستانگویی باشد. در این حالت، تماشاگر خود را باز میدارد و از پایان هر فیلم به راحتی پیشبینی نمیکند، بلکه با اشتیاق به پرده نگاه میکند تا ببیند آخرین لحظات این فیلم متفاوت چه خواهد بود. این انواع فیلمها میتوانند هر تماشاگر دلباختهی سینما را به وجد آورند.
سالها پیش، در آغاز سینما، هر فیلمی داستانی خاص و جذاب داشت. هر شخصیت، با رنگ و بوی خود، میتوانست قلب تماشاگران را فراخواند. زمان گذشت و دوران حکمرانی سینمای کلاسیک آمریکا به پایان رسید، و مخاطب به تماشای داستانهای پر پیچ و خم بزرگان آمریکایی عادت کرد. اما در همان دوران، سینماگرانی در سراسر جهان برآمدند و شیوههای جدیدی از قصهگویی را آزمایش کردند؛ از لوییس بونوئل با آثار سوررئالیستی در فرانسه گرفته تا بزرگان اکسپرسیونیست در آلمان پس از جنگ اول جهانی.
با ظهور سینمای مدرن در اروپا پس از جنگ دوم جهانی، شیوهی داستانگویی دوباره تغییر کرد. در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، آمریکاییها تحت تأثیر اروپاییها، از شیوهی قصهگویی کلاسیک عبور کردند. این دوران شاهد ظهور سینماگران بزرگی چون فرانسیس فورد کوپولا، مارتین اسکورسیزی، و وودی آلن بود، که با آثار تازه خود، داستانهای جذابی را به تصویر میکشیدند. اما همچنان در جهان سینما، جریانهایی وجود داشت که به عصیان تمایل داشتند، اما هیچکدام دوام قصهگوهای بزرگ هالیوودی را نداشتند.
در دههی ۱۹۸۰، زمان ظهور پستمدرنیستها بود. نسل جدیدی از فیلمسازان ظاهر شدند که از متدهای مدرنیستها فراری بردند اما به دنبال احیای تمام و کمال عصر کلاسیک نبودند. آنها شیوهی جدیدی از داستانگویی را معرفی کردند و سینما دوباره پوست انداخت. امروزه، جهان سینما به گونهای اشباع شده است که کمتر فیلمی تازگی و جذابیت به تماشاگران ارائه میدهد. این دوران پر از کرختی و خمودگی است که فقط بلوکباسترها سر و صدا میکنند، و برای پیدا کردن آثار درخشان باید به دنبال فیلمهای جمع و جور و مستقل رفت.
در لیست زیر، فیلمهایی از انواع مختلف وجود دارند. از فیلم متفاوت جنایی گرفته تا وسترن، از اثر تلخ تا اثری که حال خوب کند. از تارانتینو تا پارک چان ووک کرهای، هرکدام نمایندهای از هنر سینما هستند. حتی از قدیمیترینها مانند “در کمال خونسردی” که هنوز هم جذابیت را حفظ کردهاند. تماشا کردن این فیلمها برای مخاطب جدی سینما میتواند تجربهای جذاب و جانانه باشد.
۱. در کمال خونسردی (In Cold Blood)
- کارگردان: ریچارد بروکس
- بازیگران: رابرت بلیک، اسکات ویلسون، جان فورسایت
- محصول: ۱۹۶۷، آمریکا
- امتیاز IMDb: ۷.۹/۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۳٪
فیلم «در کمال خونسردی» به کارگردانی ریچارد بروکس و با بازیگرانی همچون رابرت بلیک، اسکات ویلسون و جان فورسایت، در سال ۱۹۶۷ در آمریکا ساخته شد. این فیلم بر اساس رمانی از ترومن کاپوتی به همین نام ساخته شده است که بهترین اثر این نویسنده معروف آمریکایی است.
داستان فیلم بر اساس یک واقعیت تلخ است؛ دو جوان به خانهای حمله کرده و تمام اعضای خانواده را کشته و با مقدار کمی پول گریختهاند. پس از مدتی، پلیس آنها را پیدا کرده و دادگاه هر دو را به اعدام محکوم میکند. داستان این جنایت و پیگیری پلیس از آنها اساس داستان فیلم است.
ریچارد بروکس در اقتباس از این داستان، موفق شده است ساختار کتاب را حفظ و در عین حال یک فیلم درجه یک ارائه دهد. مخاطب با دنیای ناداستان این داستان روبرو میشود نه داستانی معمولی که به صورت واضح روایت شود. این ساختار ممکن است برای برخی مخاطبان با حوصله کمی گنگ به نظر برسد، اما از سوی دیگر، روایت دو جوان و تجربیاتشان از تعقیب و گریز با ماموران و دستگیر شدن، جذابیت بسیاری دارد و مخاطب را به خود جلب میکند.
فیلمبرداری این اثر نیز از نقاط قوت آن محسوب میشود. تصاویر به خوبی مخاطب را در دل ماجراها قرار میدهد و سکانسهایی چون بازجویی دو جوان، احساسات و تنش را بسیار خوب منتقل میکنند.
«در کمال خونسردی» از یک داستان جذاب و واقعی به عنوان مبنای خود استفاده کرده و با ساختاری خلاقانه و فیلمبرداری مهارتمندانه، به تجربهی تلخ و جذابی دعوت میکند. این فیلم به عنوان یکی از شاهکارهای هنر سینما به شمار میرود و توانسته است جایزهها و تقدیر مخاطبان را به دست آورد.
۲. داستان عامهپسند (Pulp Fiction)
- کارگردان: کوئنتین تارانتینو
- بازیگران: جان تراولتا، ساموئل ال جکسون، بروس ویلیس، اوما تورمن
- محصول: ۱۹۹۴، آمریکا
- امتیاز IMDb: ۸.۹/۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۲٪
چگونه یک فیلمساز با ساخت دومین فیلم مهم زندگیاش، به جایگاه یکی از بهترین کارگردانهای تاریخ سینما وارد شود و فیلمش در لیست بهترین فیلمهای تاریخ سینما ثبت شود؟ این مسئله به یک کلمه باز میگردد: “نبوغ”. کوئنتین تارانتینو یکی از بزرگترین فیلمسازان تاریخ است. او همانند استنلی کوبریک و سایر بزرگان، تمام پلههای موفقیت را از ابتدا طی کرده و نامش را در کنار بزرگان به ثبت رسانده است.
فیلم متفاوت “داستان عامهپسند” تصویرگر همهی چیزهایی است که تا کنون بارها و بارها دیدهایم. اما تفاوت در نحوهی نمایش آنها این فیلم را چنان دیدنی و مهم میکند. دو آدمکش در این فیلم میتوانند قبل از انجام جنایت، در مورد طعم همبرگر و تفاوت نحوهی سس زدن به سیب زمینی در هلند و آمریکا حرف بزنند. بعد از ارتکاب جرم نیز موضوعات عرفانی و فلسفی مانند هدف و غایت زندگی به بحث گذاشته میشوند. این فیلم به زیبایی رییس خلافکارها را میتواند در ادای دینی آشکار به مقابله با فیلم “روانی” آلفرد هیچکاک در حالی که خریدهایش در دستانش قرار دارد، نشان دهد. هنگامی که او با شخصی که با او دشمنی دارد روبرو میشود، سرنوشت هر دوی آنها در زیر زمین مغازهای چند آدم منحرف پایان مییابد.
تارانتینو آدمهایش را در جریان سیال زندگی پیش و پس میبرد و گاهی مخاطب را در بازی با زمان و مکان به حدس زدن وادار میکند. هنر کارگردانی او در این است که گفتگوهای پردیالوگ را به طور جذاب و سرگرمکننده ارائه دهد. او به موفقیت این نقطه مهم را برمیگزیند که تجربیات زندگی روزمره را به صورت جذابی بیان کند و گاهی به بیخیالی روزگار پرداخته و این گفتگوها را در مواقع ناراحتکننده ارائه دهد.
در این فیلم، حرکت تارانتینو روی مرز باریکی است که خشونت را به طنزی سیاه پیوند میزند. او توانسته است با ساخت “داستان عامهپسند” این مرز بین خشونت و طنز را به شیوهای نوآورانه ادغام کند. این فیلم یکی از برترین آثار سینمایی تمام دوران است.
“داستان عامهپسند” توانست در یک رقابت تاریخی نخل طلای کن را از چنگال شاهکار “سه رنگ: قرمز” کریستوف کیشلوفسکی برباید. این فیلم همچنین به شدت تحت تأثیر زمان گذشته نیز قرار گرفته و به عنوان یکی از بهترین آثار سینمایی معاصر تصویب شده است.
“در رستورانی در یک محلهی خلوت، زو
ج جوانی در حال برنامهریزی برای سرقت مسلحانه هستند. در زمان و مکان دیگر، دو گانگستر نیز در حین انجام مأموریت و دستیابی به کیف پول رییس خود، تفاوت نحوه زندگی در شهر آمستردام هلند را بیان میکنند. در حین دیگری، رییس گانگسترها در حال پرداخت پول به یک بوکسور حرفهای است تا در مسابقه آتی برنده شود…”
۳. سالو یا ۱۲۰ روز سودوم (Salo, Or The 120 Days Of Sodom)
- کارگردان: پیر پائولو پازولینی
- بازیگران: پائولو بوناچلی، جیورجیو کاتالدی، آلدو والتی
- محصول: ۱۹۷۶، ایتالیا و فرانسه
- امتیاز IMDb: ۵.۸/۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۶۹٪
فیلم متفاوت و شدیداً تلخ “سالو” از پرحاشیهترین و غریبترین آثار تاریخ سینما بهشمار میآید. پس از ساخت این فیلم، پیر پائولو پازولینی در چند هفتهای پس از اکران فیلم به قتل رسیده و برخی این حادثه را به نحوی به “سالو” مرتبط دانستهاند. این تئوریها نشاندهنده تأثیرگذاری بسیار بزرگ این فیلم بر جامعه بودهاند.
“سالو” به صورت معتدل، نمایشگاهی از صحنههای دلخراش و خشونتآمیز است که در هر لحظه افزوده میشود. تکنیکهای شکننده، از جمله خوردن کثافت یا شکنجههای مکرر، در این فیلم به طرزی وحشتناک به تصویر کشیده شدهاند. پازولینی این تصاویر و نمادها را برای نشان دادن استثمار انسان توسط دولتها به شکل مختلف مورد استفاده قرار داده است.
در اینجا، خشونت به زیبایی واقعگرایانه تصویر کرده است. این فیلم حتی با صحنههایی از شکنجه، بدون داستان مشخص و مداوم به سمت صحنههای ترسناک جلوه میدهد. این نشان میدهد که ما در زندگی روزمرهٔ افرادی هستیم که هیچ پایانی برای شقاوت وجود ندارد، مانند یک زندگی بدون پایان و آخرین نقطه.
پیر پائولو پازولینی با تفکیک طبقات اجتماعی، نشان میدهد که چگونه این سیستم حاکم تمام افراد را به سوی استثمار میکشاند، نه فقط گروهی از آنها. این فیلم ابتدا طبقه برخوردار را به عنوان منحط معرفی میکند و سپس آنها را به عنوان قربانی این وضعیت نشان میدهد. تفاوت آنها تنها در میزان رضایت مصنوعی از قدرتی است که تصور میکنند و میزان کمتری از شکنجه که تحمل میکنند.
در نهایت، “سالو” با اینکه سخت و تاریک است، نقطه قوتی دارد
. پازولینی با استفاده از تصاویر و نمادها، نشان میدهد که این سیستم از تمام انسانها به عنوان وسیلهای برای بهرهبرداری استفاده میکند، نه تنها از یک گروه خاص. “سالو” یک نگاه تلخ به فاشیسم و استثمار انسانی است که بر مخاطب اثرگذاری عمیق گذاشته و از او میخواهد با چالش کشیدن باورهای جامعه مقابله کند.
۴. ال توپو (El Topo)
کارگردان: الخاندرو خودوروفسکی
بازیگران: الخاندرو خودوروفسکی، برونتیس خودوروفسکی، آلفونسو آراو
محصول: ۱۹۷۰، مکزیک
امتیاز IMDb: ۷.۲/۱۰
امتیاز راتن تومیتوز: ۸۰٪
فیلم متفاوت “ال توپو” از دههی جنونآمیز ۱۹۷۰ میلادی، بینظیر و دیوانهوار به شمار میآید. این اثر در دنیای سینما تاکنون شاهد هیچ مشابهی نبوده است و به نظر میرسد که مخاطب را از تجربههای معمولی سینما دور کرده و یک داستان جدید و متفاوت را ترویج کند. اگر “سالو” به عنوان یکی از خشنترین فیلمها شناخته میشود، “ال توپو” بیشک غریبترین اثر در تاریخ سینما است.
الخاندرو خودوروفسکی با ساخت این فیلم، یک اثر سوررئال و وهمآور را خلق کرده است. داستان فیلم، در یک محیط شبیه به سینمای وسترن قرار دارد، اما با تأکید بر افسانهها و اساطیر، به شکلی کاملاً جدید و خلاقانه توسعه یافته است. ال توپو، به عنوان شخصیت اصلی، در مقابل چالشهای روحانی قرار گرفته و برای رسیدن به کمال روحی، باید با سختیها و تحملات مختلفی روبرو شود؛ یک ماجرایی شبیه به گذر از هفت خان.
الخاندرو خودوروفسکی به خوبی مفاهیم و زمینههای مختلف را در این فیلم ترکیب کرده است. نخستین احساس ما این است که با یک اثر مذهبی روبرو هستیم که الهام گرفته از داستانهای مذهبی است. اما حضور خشونت بیپایان، این تفسیر را متبلور و متنوعتر از گذشته میکند و ابعاد دیگری از مفهوم فیلم را آشکار میسازد. پس از ترکیب مذهب و خشونت، فیلم به زمینه عرفان باز میگردد و باعث پیچیدهتر شدن اثر میشود. جالب است که در این میان، الخاندرو خودوروفسکی از اساطیر مختلف نیز کمک میگیرد. این عنصر غریب است که در یک فیلم وسترن با چشمانداز آشنا به وجود آمده و مخاطب را به نگاههای متفاوت هدایت میکند.
بنابراین، دنیای سینمایی “ال توپو” را نمیتوان فقط به عنوان یک جهان رویاگون توصیف کرد. از لحاظ شخصی، من ترجیح میدهم به جای واژه “رویا” از “توهم” استفاده کنم. این انتخاب نه تنها از معنای وسترن اسیدی الهام گرفته شده است، بلکه تجربه دیدن اثری است که به عنوان یک مخصوصه از توهم و مصرف مخدر ساخته شده است.
پرسش اینجاست که چرا الخاندرو خودوروفسکی به این ترتیب عمل کرده است؟ ما میدانیم که وسترنهای سنتی نمایانگر ارزشهای سنتی جامعه آمریکا بودند و قهرمانانهای قدیمی را به ذهن غرب آمریکا میآوردند. این کارگردان به عنوان یک هنرمند متفکر از امپریالیسم آمریکا متنفر بود و از همان چیزی که این کشور با ویژگیهای شیلی او کرده، بیزاری داشت.
به همین دلیل او بساط هنری خود را برداشت و آن را به زمینهای برده که بیش از هر چیز آمریکایی به نظر میآید و با زبان خودش به ارزشهای آن تاخت. “ال توپو” به همین دلیل در این فهرست جای دارد و به عنوان یک اثر نمادین از جریان متفاوت سینما شناخته میشود.
خلاصه داستان:
ال توپو، موش کوری است که در دنیایی که به وضوح به سینمای وسترن اشاره دارد، ماجراجویی غریب و سوررئالی را تجربه میکند. او به همراه پسرش برونتیس به شهری میرسند که همه موجودات زندهای در آن به قتل رسیدهاند. پس از عبور از شهر، ال توپو با ژنرالهایی روبرو میشود که به نظر میرسد مسئول قتل عام هستند و تهدید میکنند. ال توپو تصمیم میگیرد همه را به قتل برساند و پسرش برونتیس را به دست راهبان صومعه بسپارد و خود با مارا از آنجا رفتار کند.
۵. مرد مرده (Dead Man)
کارگردان: جیم جارموش
بازیگران: جانی دپ، گری فارمر، جان هارت، رابرت میچم
محصول: ۱۹۹۵، آمریکا
امتیاز IMDb: ۷.۵/۱۰
امتیاز راتن تومیتوز: ۷۱٪
فیلم “مرد مرده” بر اساس جهانبینی جدید جیم جارموش و با بازیگری غیرمعمول جانی دپ، گری فارمر، جان هارت و رابرت میچم، به عنوان یکی از برترین وسترنهای اسیدی تاریخ سینما شناخته میشود. جاناتان رزنبام اعتقاد دارد که وسترنهای اسیدی، بر خلاف وسترنهای کلاسیک، تصویری قدسی از غرب ایجاد نمیکنند. در این انواع فیلمها، غرب به عنوان مکانی که جستجوی کمال روحانی در آن اتفاق نمیافتد، بلکه موجب مرگ فرد میشود. این وسترنها در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی، به شدت وابسته به ویژگیهای جنبش ضد فرهنگ بوده و تفکر آنها به عنوان تفکر ضد سرمایهداری پدرسالارانه تلقی میشود که شخصیت جانی دپ نقش آن را بازی میکند.
با باور به این موضوعات، بازی جانی دپ از سایر بازیگران سینمای وسترن متفاوت است. او به تاکید بر شخصیتپردازی جدید و جهانی غیر واقعی پرداخته است؛ جایی که موجودیت شخصیتها حتی زیر سوال هم میرود و جهان اطرافشان پر از توهمات است. جانی دپ به طور هوشمندانه جنبهای از فانتزی را به بازیگری خود اضافه کرده است، به نظر میآید که در یک داستان به شکل فیلمهای تیم برتون شرکت دارد تا در دنیایی شبیه به غرب وحشی به مبارزه بپردازد.
فیلم منحصر به فرد “مرد مرده” نه تنها از داستانگویی سنتی وسترن فاصله میگیرد بلکه از شخصیتپردازی جدید جهان مدرن نیز بهره میبرد. در اینجا، شخصیت اصلی نه تنها به دلیل اتفاقات خارجی قهرمانانه نیست بلکه از هیچ درد و رنجی درونی رنج نمیبرد. او نه تنها با داستانهای بیرونی مختصر است، بلکه با عذابات درونی نیز مواجه نمیشود. شخصیت اصلی در مرز بین واقعیت و توهمات جهان حرکت میکند. این استفاده از چارچوب وسترن به عنوان یک ابزار برای شکلدهی به جهان جدید و خلاقیت در سینما، نشان از دستیابی به مهمترین اهداف کارگردان مثل جیم جارموش است.
این به نظر میآید که مهمترین دستاورد جارموش در ساخت فیلم متفاوت “مرد مرده”، ایجاد جهانی جدید و طراحی کردن چهرهای
نوین از سینما است. او همواره به چالش کشیدن قوانین سنتی ژانرها پرداخته و ثابت کرده است که همیشه میتوان از قالبهای رایج خارج شده و به جهتهای جدیدی پیش رفت. همانند اینکه میتوان یک فیلم جنایی بدون تعلق به قوانین رایج آن ساخت یا در حوزه مافیایی و گانگستری، جهانی شاعرانه را برپا کرد و چهرهای نوین از سینما ارائه داد، جارموش همین کار را با وسترن انجام داده است. جهان وسترن در دستان او تنها یک بازیچه است که او از آن برای خلق شخصیتها و ارائه دیدگاههای جدید بر سینما استفاده میکند.
۶. باشگاه مشتزنی (Fight Club)
کارگردان: دیوید فینچر
بازیگران: ادوارد نورتون، برد پیت، هلنا بونهم کارتر، میت لوف
محصول: ۱۹۹۹، آمریکا
امتیاز IMDb: ۸.۸/۱۰
امتیاز راتن تومیتوز: ۷۹٪
فیلم “باشگاه مشتزنی” به عنوان ادامهای منطقی بر فیلم هفت (Seven) در کارنامهی دیوید فینچر شناخته میشود. در “هفت”، قاتل خطرناک با جنایتهای خود قصد داشت تا انسان را در مصرفگرایی و بیآرمانی به چالهای عمیق بکشاند. اما در “باشگاه مشتزنی”، فینچر یک گام جلوتر میروید و شخصیتی ایجاد میکند که بدون قتل خونین، دنیای اطراف خود را از بیخ و بن منهدم میکند. این بار، داستان از دیدگاه نگهدارندگان نظم (گاراگاهها) تعریف نمیشود بلکه از زاویه قربانیان زندگی را به تصویر میکشد.
فیلم در اواخر قرن بیستم و نقطه شروع هزارهی جدید جریان مییابد. دیوید فینچر با “باشگاه مشتزنی” به شدت خطرات زندگی در آمریکای زمان خود را مطرح کرده و نسل متولد پس از جنگ ویتنام، در دوران پس از فروپاشی دیوار برلین و پس از پایان جنگ سرد، را تصویر میکند. این نسل که از هیچ جنگ مهیبی عبور نکرده و هیچ بحران مالی عظیمی تجربه نکرده، در دوران لای پر قو بزرگ شده و بخشی از انسانیت خود را از دست داده است. این فیلم در جستجوی درک و فهمی از احساسات ناب انسانی مانند ترس، محبت، غم و زیبایی است.
شروع “باشگاه مشتزنی” با شخصیتی بینام آغاز میشود که راوی قصه است، ادوارد نورتون نقش این شخصیت را بازی میکند. او یک مرد نیمه دیوانه است که بدون هدف در زندگی و بدون توانایی در خوابیدن زندگی میکند. بیخوابی او نمادی از اختلال و اضطراب اجتماعی است که طول عمر او را تحت تأثیر قرار داده است. او با یک زن به نام آنا آشنا میشود و زندگیاش تغییرات زیادی میکند. آشنایی با تیلر داردن (با بازی برد پیت)، آغازگر یک راه متفاوت، باعث میشود که آنها یک باشگاه مشتزنی زیرزمینی بسازند. این باشگاه نمادی از تحقق بیهدفیها و نابودی سیاستهای جامعهی مصرفی است.
پایان “باشگاه مشتزنی” با نابودی نمادهای نظام سرمایهداری، به شدت از آغاز یک آخرالزمان گویاست. این نابودی نشان از انقلابی است که از طریق شخصیتهای باشگاه مشتزنی به وقوع میپیوندد و دنیای مصرفگرای آمریکا را زیر و زبر میکند. این پایان میتواند به احداث حوادث یاز
ده سپتامبر اشاره داشته باشد.
بازیگران اصلی فیلم عملکرد عالی داشتهاند. برد پیت با بازی درخشان خود در این فیلم به یاد مانده و تیلر داردن به عنوان یکی از شخصیتهای معروف تاریخ سینما شناخته میشود. هلنا بونهم کارتر نیز در نقش زنی سرگشته و پرسهزن به خوبی به تصویر کشیده شده است. اما بهترین بازی از ادوارد نورتون در نقش اصلی بوده و او موفق به بازی تاثیرگذار در چارچوب شخصیت بینام شده است. “مردی بینام” که به مدت طولانی دچار بیخوابی است، تلاش میکند تا درک بهتری از زندگی پیدا کند و باعث مشاهدهی مسائل اجتماعی شود.
۷. ناپدید شدن (The Vanishing)
کارگردان: ژرژ سوییزر
بازیگران: برنارد پیر دونادو، جین بروتس
محصول: ۱۹۸۸، هلند و فرانسه
امتیاز IMDb: ۷.۷/۱۰
امتیاز راتن تومیتوز: ۹۸٪
فیلم “ناپدید شدن” به عنوان یک اثر غریبه و متفاوت شناخته میشود، هر لحظهای از آن مخاطب را به تشویش میاندازد. در حالی که فیلمهای زیادی با محوریت قاتلان سریالی وجود دارند، “ناپدید شدن” با نشان دادن روند گم شدن قربانی از ابتدا تا انتها، از جمله فیلمهایی است که توانسته است با ترکیب تدریجی و تأثیرگذار روایت، مخاطب را جذب کند. این فیلم از سیاق عادی فرار کرده و با شگفتیها و تنوعهای خود، یک جایگاه خود را در میان فیلمهای معمولی پیدا کرده است.
“ناپدید شدن” اثری جمع و جور و جسورانه است که تلخی زندگی و تغییرات ناگهانی در یک لحظه را بدون تخفیف به تصویر میکشد. رویکرد منحصر به فرد کارگردان در نمایش موضوع و اجتناب از روشهای کلیشهای، توجه مخاطب را جلب کرده و از تکرار عناصر مشهور در سینما دوری میجوید. این اثر با مستقل بودن در ساخت و شیوهی نمایش ایدههای خود، از تأثیرات بازار و سلایق معمولی انحراف پیدا کرده و از طریق ایدههای خود تصویرسازی شده است.
“ناپدید شدن” از روایتی روانشناختی برای نزدیک شدن به موضوع خود بهرهمند است. ژرژ سوییزر قصه گم شدن یک انسان را به نحوی جلب و ارائه میدهد که چرکها و شرورهای مخفی درون یک جامعه به نظر آرام و خوشایند را نمایان میسازد. این اثر نشان میدهد که چگونه این شرور به طور غیرمنتظره از زیر سطح به دل افراد عادی غوطهور شده و زمانی که این شرور فاش میشود، اثرات ترسناک و باورنکردنی دارد. تصویری که فیلم از جانی خود در کنار قربانی نشان میدهد، یکی از درخشانترین و همزمان ترسناکترین لحظات در تاریخ سینما است.
کارگردان با نگرانی به دور از تمرکز بر روی عمل کشتن و پر و پاشنگهای آن، بیشتر توجه خود را به قربانی و فرد متجاوز معطوف میکند و رفتارهای این دو را نمایان میسازد. تمرکز بر روی این نقطه از داستان نشان میدهد که چگونه رفتارها و اعمال این دو شخصیت در کنار هم، چگونه به نمایان آمده و به تدریج آشکار میشود. این فیلم نشان دهنده زیباییها و وحشتناکیهایی است که زمانی که این شرورها فاش میشوند، ایجاد میشود.
این اثر نه تنها به عنوان یک فیلم ترسناک، بلکه به عنوان یک اثر هنری و با کیفیت شناخته میشود. از این رو، توصیه میشود این فیلم مهجور اما عالی را ببینید و به خاطر داشته باشید که نسخهٔ امریکایی ساختهشده توسط ه
الیوود که در سال ۱۹۹۳ اکران شد، ارزش تماشا را ندارد.
۸. رفیق قدیمی (Oldboy)
کارگردان: پارک چان ووک
بازیگران: چوی مین شیک، بوی چی ته، کانگ هیه چونگ
محصول: ۲۰۰۳، کره جنوبی
امتیاز IMDb: ۸.۴/۱۰
امتیاز راتن تومیتوز: ۸۱٪
فیلم “رفیق قدیمی” همواره بهعنوان یکی از نامزدهای بهترین فیلم در تاریخ سینمای کرهی جنوبی مطرح بوده است. این اثر به همراه “خاطرات قتل”، که توسط بونگ جون هو ساخته شده بود، نشاندهنده آغاز یک دوران طلایی در سینمای کرهای بود. هر دو فیلم به موضوع خشونت در زمینه تاریخ معاصر کرهی جنوبی پرداخته و با نگاهی نو به دوران پیشرفت اقتصادی و رفاه در این کشور، تصویری واقعگرایانه و خشن از آن ارائه کردهاند. این زیبایی شناسی سینمایی باعث موفقیت و ارزش دراماتیک این آثار شده است.
پارک چان ووک، در طول سالها نشان داده که قادر به خلق آثاری متفاوت و تازه با استفاده از مضامین قدیمی است. “رفیق قدیمی” یکی از این آثار متمایز است که حتی برای مخاطبان حرفهای سینما هم پیشبینی پایان آن کار سادهای نیست. شخصیتپردازی در این فیلم به گونهای است که تماشاگر با داستانی از افراد دیوانه و مجنون مواجه میشود که پس از گذراندن سالها، هنوز نتوانستهاند از گذشتهی دردناک خود بهبود یابند و تمامی زندگیشان را در گذشته از دست دادهاند. در این قالب، نه تنها با یک فیلم متفاوت روبرو هستیم، بلکه پارک چان ووک تصویر تلخ زندگی افرادی را نمایان میکند که جز خشونت چیزی نمیشناسند.
داستان “رفیق قدیمی” از جایی شروع میشود که مردی در روز تولد دخترش بدون هیچ توضیحی دزدیده میشود. او به درون اتاقی انداخته میشود و به مدت ۱۵ سال بدون هیچ تردیدی نگه داشته میشود. این مرد از گذشتن سالها چندین بار به خودکشی میپردازد و هربار افراد ناشناس به موقع برای نجات او حاضر میشوند و سپس او را دوباره به اتاق بازمیگردانند. تا زمانی که بدون هیچ توضیحی آزاد میشود. او تصمیم میگیرد دلیل این شکنجهی ۱۵ ساله را کشف کند، اما …
۹. آپوکالیپتو (Apocalypto)
کارگردان: مل گیبسون
بازیگران: رودی یانگبلاد، رائول تروخیلو
تولید کننده: ۲۰۰۶، آمریکا
امتیاز سایت IMDb: ۷.۸ از ۱۰
امتیاز سایت راتن تومیتوز: ۶۶٪
زمانی که مل گیبسون داستان مردمان قارهی آمریکای جنوبی پیش از ظهور انسان اروپایی را به تصویر کشید، فیلم هنوز به شکلی جامع به زندگی این مردمان پرده نکشیده بود. او داستان دلاوریهای مردی تنها را بازگو میکند که برای بازگشت به معشوق خود تلاش میکند، و این را به شکلی خشن و جذاب به تصویر میکشد تا رفتار این قهرمان، به یادآوری قهرمانان باستانی افسانهها، باشد. او در واقع تحول زندگی یک فرد را به یک تلاش دلاورانه تبدیل کرده است که نیازمند قدرت فیزیکی و ذهنی بالاست.
مل گیبسون این فیلم را میتواند آخرین ساخته سینمای صامت آمریکا بنامد، زیرا فیلم «آپوکالیپتو» به جز چند سکانس، بدون دیالوگ است. این فیلم داستان فرار ناموفق یک جوان بومی از مردمان خونخوار قبیلهای قبل از حمله اروپاییها را روایت میکند. این بستر نیازی به دیالوگ ندارد، اما مل گیبسون با استفاده از تکنیکهای خاص، فیلم را بدون انقطاع و با افزایش تنش و هیجان به تصویر میکشد. این عنصر باعث میشود که «آپوکالیپتو» به عنوان یک فیلم منحصر به فرد و جذاب شناخته شود.
یکی از ویژگیهای جالب این فیلم، تمرکز بر جوهر حماسه با تعداد کمترین شخصیتها است. در مقایسه با فیلمهای حماسی که معمولاً با لشکرهای بزرگ و شخصیتهای فراوان شناخته میشوند، مل گیبسون با تنها چند شخصیت مدام در حال فرار، تاکید بر تضاد زندگی این فرد فراری با تعقیبکنندگان را دارد. این انتخاب نشان از مهارت فیلمساز در ساخت یک اثر جذاب با بودجه محدود است.
فضای مرطوب استوایی، زبان منسوخ سرخپوستان، دژخیمانی که قرار است قربانیان خود را به خاطر باورهایشان فدا کنند، و نهایتاً عشقی که به شکل تلخی در زمینهای گریهآور پایان مییابد، این فیلم را به یک تجربه مهیب تبدیل میکند. اگر این فیلم را تاکنون ندیدهاید، به بررسی علت نمای پایانی آن در جامعهی بومی قبیلهی مایا بپردازید تا دلیل وجود این نمای پایانی ترسناک را درک کنید.
مل گیبسون در مصاحبهای اظهار کرده که واژهی “آپوکالیپوتو” اصلیترین ریشههای آن را در زبان یونانی دارد و به معنای “آشکار کردن” است. او این فیلم را کاملاً به زبان مایاها و با هنرنماییهای غیربازیگر ساخته است، که این موضوع تاثیر گذاری مستقیم بر نتیجه کلی فیلم داشته است.
۱۰. تلقین (Inception)
- کارگردان: کریستوفر نولان
- بازیگران: لئوناردو دیکاپریو، ماریون کوتیار، تام هاردی، جوزف گوردون لویت، کیلین مورفی و کن واتانابه
- تولید کننده: ۲۰۱۰، آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸.۸ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۸۷٪
فیلم “تلقین” از سایر فیلمهای این ژانر با یک تفاوت اصلی برخوردار است. با وجود اینکه همچون سایر فیلمهای دزدی، دارای نقشهکشی و اجرای دقیق یک سرقت است، اما این دزدی تفاوتهای چشمگیری دارد. در اینجا، هدف اصلی دزدی، نه پولی است که برای فرار گرفته شود، بلکه نفوذ به ذهن انسانی و کار با ایدههاست.
داستان فیلم در دنیای عادی میگذرد، بدون سفر به گذشته یا آینده و بدون حضور موجودات فرازمینی. این داستان زندگی چند دزد حرفهای را دنبال میکند که برای گذران زندگی، روش منحصر به فردی دارند. تمرکز نولان بر روی لایههای پنهان خواب و رویا، و کشف ناخودآگاه انسانی و عذاب آن، از اوایل حرفهی سینماییاش در فیلم “تعقیب” قابل مشاهده بوده است.
در عصر معاصر، که فیلمها به نظر میرسند به یکدیگر شبیه هستند، نولان تلاش میکند تا تجربهای یگانه برای مخاطبان ایجاد کند. او ده سال برای نوشتن فیلمنامه این اثر بسیار خاص گذاشته است.
تیم بازیگران نیز به شکل فوقالعادهای درخشیده است. لئوناردو دیکاپریو، ماریون کوتیار، تام هاردی، جوزف گوردون لویت، کیلین مورفی و کن واتانابه همگی در نقشهای خود به شکل بینظیری اجرا کردهاند. بازیگری مارین کوتیار، که بار عاطفی فیلم بر دوش او است، از سایر بازیگران برجستهتر است.
“تلقین” داستان یک دزد حرفهای به نام کاب است. او افکار قربانیان خود را میدزدد و با یک پیشنهاد خطرناک برای فروش کمپانی پدرش، به دنیایی پر از انرژی و امپراطوری جدید وارد میشود.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0