تولد قدرتمندترین زن اساطیر یونان؛ آتنا
در مراسم عروسی با هرا، زئوس پیمان میبندد که به او وفادار باشد و هیچگاه به زن دیگری نگاه نکند. هر دو به خوبی میدانستند که این پیمان را نمیتوانند به خوبی حفظ کنند. هرا به عنوان یک خدای قدرتمند ولی حسود، در صورت نقض زئوس از این پیمان، به شکلی سخت و ترسناک او
در مراسم عروسی با هرا، زئوس پیمان میبندد که به او وفادار باشد و هیچگاه به زن دیگری نگاه نکند. هر دو به خوبی میدانستند که این پیمان را نمیتوانند به خوبی حفظ کنند. هرا به عنوان یک خدای قدرتمند ولی حسود، در صورت نقض زئوس از این پیمان، به شکلی سخت و ترسناک او را مجازات خواهد کرد.
زئوس پیمان میشکند
به مراسم عروسی باز میگردیم، جایی که پریها به دور هرا جمع شده بودند و او را در محبت و تعریف و تمجید غرق میکردند. هرا با تمام وجود احساس خوشحالی میکرد، زیرا پسر بزرگش ازدواج موفقی داشته بود (با ازدواج آفرودیت با یکی از خدایان) و همچنین با بستن پیمان وفاداری با زئوس، حالا به طور رسمی ملکه کوهستان خدایان شده بود. هرا با یادآوری این اتفاقات، جرعهجرعه از نکتار شیرین را در ذهنش مینوشید و با محبت به تعریفها و ستایشهای سایر خدایان و پریها پاسخ میداد.
در این میان، زئوس نگاهی به جمعیت انداخت و به نیمف زیبایی به نام لِتو که در حال رقصیدن بود، توجه زئوس را به خود جلب کرد. لتو دختر زیبای دو تایتان یعنی فیبی و کیوس بود که پس از نبرد تیتانوماخی توسط زئوس بخشش یافته و با بستن پیمان با زئوس، به زندگی خود ادامه دادهاند.
در این لحظه، زئوس صدای متیس، اوسیانیدی که ریئا مادر زئوس، او را پس از تولد به دور از چشمان (و البته دهان) کرونوس برده بود و او را به عنوان نوعی دایه زئوس در نظر میگرفت، میشنود:
زئوس، که از نکتار لذت برده و از دیدن رقص و موسیقی شوریده بود، این بار با نگاهی متفاوت به متیس نگاه میکند و به او میگوید: “حتی تو هم نمیتوانی به من جواب مناسب بدهی!”
متیس مفهوم اشاره زئوس را درک کرده و با بلند کردن دست، جواب میدهد: “هرگز! امروز روز عروسی توست و ما همگی به خوبی میدانیم که حتی کوچکترین اشتباه تو ممکن است هرا را از عروسی آرام و زیبا که اکنون تماشا میکنیم، به یک هیولای بیرحم تبدیل کند. من هرگز نمیخواهم موجب خشم او شوم.”
زئوس، پس از لذت بردن از نکتار و لحظات شادی حاصل از تماشای رقص و موسیقی، این بار با نگاهی متفاوت به متیس مینگرد و اظهار میکند: “حتی تو هم نمیتوانی به من جواب دقیقی بدهی!”
متیس، متوجه معنی اشاره زئوس شده، دست خود را بالا میبرد و اظهار میکند: “هرگز! امروز روز عروسی توست و ما همگی به خوبی میدانیم که حتی کوچکترین اشتباه تو میتواند هرا را از جشن عروسی آرام و زیبایی که در حال حاضر تماشا میکنیم، به یک هیولای بیرحم تبدیل کند. من هرگز نمیخواهم موجب خشم او شوم.”
زئوس، پس از لذت بردن از نکتار و لحظات شادی حاصل از تماشای رقص و موسیقی، این بار با چشمانی دیگر به متیس نگاه میکند و اظهار میکند: “حتی تو هم نمیتوانی به من پاسخ دقیقی بدهی!”
متیس، متوجه معنی اشاره زئوس شده، دست خود را به آسمان میبرد و تصریح میکند: “هرگز! امروز روز عروسی توست و همگی ما خوب میدانیم که کوچکترین اشتباه تو ممکن است هرا را از جشن عروسی آرام و زیبایی که در حال حاضر شاهد آن هستیم، به هیولایی بیرحم تبدیل کند. من هرگز نمیخواهم که شیوهای موجب خشم او شوم.”
با گفتن اینها، متیس از پشت میز بلند شده و از کوهستان پایین میآید. با حیرت متیس متوجه میشود که زئوس نیز به دنبال اوست و یک مسابقه تعقیب و گریز فوقالعاده بین این دو آغاز میشود.
زئوس، به دنبال متیس، خود را به گاوی وحشی، خرس درنده و شیر پرسرعت تبدیل میکند. متیس با مهارت به خوبی میتواند از او فرار کند و در غاری مخفی شود. اما زئوس، این بار خود را به ماری تبدیل کرده و وارد غار میشود، سپس بالاخره متیس را تسلیم میکند.
زئوس پیمانی که به تازگی با هرا بسته بود را میشکند و پیشگویی فیبی (هم عمه و هم خالهاش) را در ذهنش مرور میکند که میگفت:
با اظهار اینها، متیس از پشت میز بلند شد و از کوهستان به پایین نزول کرد. با حس تعجب، متیس متوجه میشود که زئوس هم او را دنبال میکند و یک مسابقه جالب بین این دو در پیش میآید.
زئوس در تعقیب متیس خود، تبدیل به گاو وحشی، خرس درنده و شیر پرسرعت میشود. متیس با هوش و مهارت، موفق به فرار شده و در یک غار مخفی میشود. اما زئوس این بار خود را به یک مار تبدیل میکند و وارد غار میشود تا در نهایت، متیس را فراهم آورد.
زئوس پیمانی که تازه با هرا بسته بود را میشکند و پیشبینی فیبی، همعمه و همخالهاش، در ذهنش میگذرد که میگفت:
روزی فرزند متیس تو را از تخت پادشاهی به پایین خواهد آورد!
در پایان، متیس قدرت و خلاقیت زئوس در شکست خود را تقدیر میکند، اما به زئوس اظهار میکند که اگر او بخواهد، میتوانست به نحوی مخفیانه از این موقعیت برخوردار شود و حتی در خوابهایش هم زئوس نتوانسته باشد او را دستگیر کند!
زئوس که از تحدید متیس لذت میبرد، او را به چالش میکشد و اظهار میکند که هر کاری انجام دهد، حتی اگر به یک مگس تبدیل شود، زنده به سراغ او خواهد آمد و تسلیمش میشود!
در همان لحظه، متیس خود را به صورت یک مگس تبدیل کرده و با سرعت از غار خارج میشود. اما پیش از آنکه نور خورشید به بالهای کوچکش برسد، زئوس خود را به شکل آفتابپرستی تغییر شکل میدهد و با یک حرکت، متیس را که به مگس تبدیل شده بود، میبلعد! این به نظر میرسد که اخلاق ناپسند پدرش در اعمال زئوس تجلی پیدا کرده است. اما چیزی که زئوس اطلاع نداشت این بود که متیس قرار بود به زودی فرزندی برای او به دنیا آورد!
مادر تمام سردردها و میگرنها
زئوس با حالت سرحال و خندان به کوهستان بازمیگردد و در ذهنش تفکر میکند که موفق شده است متیس را که در هوش و دانایی از بقیه برتر بود، شکست دهد. وقتی به کوهستان میرسد، متوجه میشود که هنوز رقص و موسیقی در حال ادامه دارد و هرا نیز همچنان در میان جمع و در حال صحبت است؛ بنابراین، خروج زئوس از کوهستان بهصورت آشکار مشاهده نشده است.
در صبح روز بعد، زئوس با یک سردرد وحشتناک از خواب بیدار میشود. این سردرد به گونهای است که حتی خدای خدایان را به کلی ناتوان کرده و نه زئوس، نه سایر خدایان، و نه هیچ موجود زندهای توانسته است راهی برای درمان آن پیدا کند. سردرد زئوس روز به روز شدیدتر میشود و صدای فریادهای او زمین را به گونهای لرزان میکند که گویی هکاتونکیرس و سایکلوپس دوباره از اعماق زمین به سطح میآیند و نبرد با تایتانها از نو آغاز شده است.
در این دوران، همراه و مشاور زئوس، تنها تایتانی که به عنوان مشاور خدای خدایان شناخته میشد، یعنی پرومتئوس، ایدهای مییابد که آن را به گوش هفاستوس زمزمه میکند. هفاستوس به آرامی سر تکان میدهد و از میان خدایان ناپدید میشود.
اما چه اتفاقی در ذهن زئوس میافتاد که این درد فراگیر او را از پا درآورده بود؟ متیس، پس از بلعیده شدن توسط زئوس و تبدیل به آفتابپرست، وارد سرزمین او میشود و در آنجا زندگی میکند. متیس در جمجمه زئوس با استفاده از املاح معدنی موجود در بدن او، از جمله آهن، روی، پتاسیم، کلسیم، منیزیم و …، در حال ساختن زره و سلاح قدرتمندی است.
پس از مدتی، هفاستوس بازمیگردد و با تبر دو طرفه به نزد خدایان میآید. اما خدایان به تدریج از بهبود زئوس ناامید میشوند. در این لحظه، پرومتئوس از زئوس میخواهد به او اعتماد کند و زانو بزند. زئوس که درد به اندازهای او را ناتوان کرده است که نمیتواند به درستی فکر کند، فقط زیر لب غر میزند که از ابتدا نباید خدای خدایان میشد. او اکنون ناتوان است و هیچکس نیست که به درگاهش بیاید و از این درد کشنده رهایی جویا شود.
هفاستوس با دیدن نشانه پرومتئوس بر دستانش، تفی انداخته و دسته چوبی تبر را امتحان میکند. با یک حرکت تبر، جمجمه زئوس به دو نیم تقسیم میشود.
سکوتی خالی از صدا در میان خدایان ایجاد شده و همگی با وحشت به سمت زئوس خیره میشوند. در مقابل چشمان متعجب خدایان، یک هیکل زنانه توسط زئوس بیرون میآید. این هیکل با زرهای جنگی و نیزهای تیز و طلایی پوشیده شده است. زئوس سر خود را اندکی بالا میآورد، اما نگاههای خدایان دیگر نشان میدهد که گویی زئوس در حضور این هیبت زنانه و مسلح احترام گذاشته است.
این هیبت زیبا، با فروتنی نسبت به زئوس، زانو میزند و سر او را بلند میکند. زئوس در برابر خودش یک دختر را میبیند؛ دختری با موهای طلایی، زرهای طلایی، نیزه و سپری با رنگ طلایی که به اندازه موهایش درخشان هستند. چشمان خاکستری این دختر تنها با یک نگاه، همهچیز را برای زئوس روشن میکنند، زیرا چشمان او خبر از دانش و بصیرتی دارند که زئوس قبلاً در زندگیاش تجربه نکرده بود.
از دور، جغد بزرگی از اقیانوس پرواز کرده و با سرعت به کوهستان خدایان میرسد. با سرعتی غیرقابل تصور از بالای سر خدایان میگذرد و بر شانه دختر تازه وارد نشسته که مثل پرتو خورشید درخشان است. از صحرایی دوردست و از زیر درختان کاج، دو مار زیبا شروع به پیچیدن میکنند و با سرعتی فوقالعاده در کوهستان حضور مییابند. هیچکس در کوهستان، ورود آنها را نمیفهمد، زیرا با سرعت خود را به سمت پایین دختر تازه وارد میبرند و هرکدام از آنها به دور یکی از پاهای او پیچیده میشوند.
زئوس که به تدریج به حالت عادی خود باز میگردد، سرش را بسته و با آرامش به دختر تازه وارد نگاه میکند. یک نگاه کافی بود که زئوس بفهمد این دختر تازهوارد از لحاظ زیبایی، هوش، و قدرت برتر از همگان است.
تمام خدایان و حتی هرا، که فوراً متوجه میشود این دختر حاصل بیوفایی زئوس در روز عروسی است، در برابر زیبایی و ابهت این دختر جدید، زانو زده و به صدای زئوس گوش میدهند که نام او “آتنا” (آتینا – Athena) است و صدای ملایم و دلنشین دختر نیز به آرامی میگوید: “پدر!” 🙂
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0