نقاشی مدرن چیست و چه انواعی دارد؟
سبک هنری یک ویژگی اساسی برای توصیف عناصر بصری یک اثر است. به عبارتی دیگر، سبک هنری چارچوبی فراهم میآورد که به ما این امکان را میدهد تا ویژگیهایی مانند تکنیک، مفاهیم و رویکردهای یک اثر هنری از جمله نقاشی، عکاسی یا فیلم را بهطور دقیقتری درک کنیم. این سبکها با کاوش در تاریخ هنر
سبک هنری یک ویژگی اساسی برای توصیف عناصر بصری یک اثر است. به عبارتی دیگر، سبک هنری چارچوبی فراهم میآورد که به ما این امکان را میدهد تا ویژگیهایی مانند تکنیک، مفاهیم و رویکردهای یک اثر هنری از جمله نقاشی، عکاسی یا فیلم را بهطور دقیقتری درک کنیم. این سبکها با کاوش در تاریخ هنر و کشف شیوههای نوین، به شکلی انقلابی تکامل یافتند و بر دنیای هنر تأثیرات بیبدیلی گذاشتند که هرکدام از آنها حامل معنا و مفهومی خاص بودند.
جریانهای تاریخی راههایی شگفتانگیز بودند که هنرمندان بهواسطه آنها توانستند جهان مدرنیسم را کشف کرده و در نهایت، هنر مدرن بهطور رادیکال به شکوفایی رسید. در میان تمام عرصههای هنری، نقاشی مدرن است که شهرت جهانی بیشتری دارد و بهطور قطع آشنایی با آثار پیچیده آن تجربهای جذاب و دلچسب خواهد بود.
نقاشی مدرن چیست؟
اگرچه نقاشیهایی چون “دختری با گوشواره مروارید” یا “جیغ” ادوارد مونک از آثار مشهور به شمار میآیند، اما اگر با نقاشیهایی برخورد کردهاید که به نظر عجیب و غیرمعمول میآیند، احتمالاً با آثار نقاشی مدرن روبهرو هستید! این عجیب بودن ممکن است در فرم، ساختار، رنگها، شیوه قلمگذاری یا هر جنبه دیگری باشد، اما نکتهای که در تمامی این آثار بیش از همه اهمیت دارد، قطعاً خلاقیت است. در نقاشیهای مدرن، مفهوم واقعی خلاقیت به وضوح نمایان است؛ این که هنرمندان چگونه با شیوهها و سبکهای نوآورانه آثار هوشمندانه خود را خلق کردهاند. بنابراین، مطالعه و تأمل در این آثار تجربهای بینظیر و ارزشمند خواهد بود.
نقاشی مدرن نمایانگر نبوغ، پایداری، تفکر عمیق و جسارت است. این تابلوها تصاویری از دنیایی را به نمایش میگذارند که در آن نه زمان و نه مکان واقعی وجود دارد. در این جهان که ملموس است اما غیرواقعی، همهچیز در حال خودنمایی است. نقاشیهای مدرن با دیدگاه نوین خود، ما را به فضایی جاودانه و فراموشنشدنی دعوت میکنند.
انواع سبکهای نقاشی مدرن
نقاشی مدرن شامل مجموعهای از سبکهای گوناگون است که هرکدام نتیجه جنبشهای هنریای هستند که در طول تاریخ از مسیری پیچیده گذر کردهاند تا به این سطح از زیبایی و شکوه دست یابند. این سبکها با کنار گذاشتن مولفههای سنتی هنرهای گذشته، هنر را به سوی دگرگونیهای نوین هدایت کردهاند.
امپرسیونیسم (Impressionism)
سبک امپرسیونیسم در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم توسط کلود مونه و سایر هنرمندان ساکن پاریس بنیانگذاری شد. این سبک، مفهوم سنتی هنر را به سمت مفهومی نوینتر، یعنی نقاشی مدرن، سوق داد و بسیاری از قوانین سنتی و محدودکننده هنر را کنار گذاشت. هدف اصلی امپرسیونیسم خلق تصاویری بود که خارج از فضای سنتی کارگاههای نقاشی شکل میگرفتند. بنابراین، موضوعات اصلی آثار این دوره شامل مناظر طبیعی و صحنههای روزمره زندگی بود. برای هنرمندان امپرسیونیست، ثبت واکنشهای لحظهای به حوادث اطراف و تأثیرات گذرای نور خورشید اهمیت زیادی داشت. توجه ویژه به نور، رنگ و تغییرات سریع در صحنههای طبیعی، آگاهی هنرمندان را از این مفاهیم به عمق بیشتری برد.
مورخان هنر، امپرسیونیسم را بهعنوان اولین جنبش هنری مدرن میشناسند و آن را نقطهعطفی در شکلگیری هنر مدرنیسم میدانند. به همین دلیل، تأثیر این سبک در تاریخ هنر بسیار بیش از آنچه که ممکن است تصور کنیم، اهمیت دارد. هنرمندان برجسته این سبک شامل کلود مونه، مری کسات، ادگار دگا، برت موریسو، آگوست رنوار، کامی پیسارو، ادوارد مانه و پل سزان هستند. اگرچه ریشههای امپرسیونیسم در فرانسه بود، این سبک بهسرعت از مرزهای این کشور فراتر رفت و در دیگر کشورها نیز تأثیرگذار شد. بهعنوان مثال، هنرمندان برجسته بریتانیایی مانند والتر سیکرت و فیلیپ ویلسون استیر نیز از نقاشان امپرسیونیست بهشمار میآیند.
نئوامپرسیونیسم (Neo-Impressionism)
سبک نئوامپرسیونیسم یک رویکرد نوآورانه در درون امپرسیونیسم بود که توسط هنرمندانی مانند ژرژ سورا و پل سیگناک پدید آمد. این هنرمندان با تحقیق در تئوری نور و استفاده از نقاط ریز رنگی در آثار خود، جلوههای خاصی از نور را به تصویر میکشیدند. نئوامپرسیونیسم اغلب با تکنیک دیویزیونیسم یا تفکیکگرایی شناخته میشود، که گاهی به اشتباه پوانتیلیسم نامیده میشود، در حالی که پل سیگناک این اصطلاح را نمیپذیرفت.
دیویزیونیسم به طور گسترده تلاش میکرد تا مفاهیم نور و رنگ را در نقاشی مدرن با تکیه بر اصول علمی به کار گیرد. هنرمندان این جنبش برای دستیابی به رنگهای متنوع، رنگها را در پالت خود ترکیب نمیکردند، بلکه با قرار دادن نقاط ریز رنگی کنار یکدیگر، به طیفهای بیشماری از رنگها دست مییافتند.
در واقع، بیننده از فاصله دور این نقاط رنگی را بهطور یکپارچه و یکنواخت میبیند. اگرچه این سبک مدت زیادی دوام نیاورد، اما تأثیر عمیقی بر هنرمندانی مانند پل گوگن، ونسان ونگوگ و آنری ماتیس گذاشت.
پستامپرسیونیسم (Post-Impressionism)
با وجود تمام شکوه و شهرت پستامپرسیونیسم، اغلب آن را به عنوان یک سبک مستقل نمیشناسند که این نکته قابل توجه است. با این حال، در این بحث، ما تا حدودی آن را به عنوان یک سبک در نظر میگیریم.
بدون شک، وقتی از پستامپرسیونیسم صحبت میشود، نام ونسان ونگوگ به ذهن میآید؛ هنرمندی که با نبوغ خود ممکن است عامل اصلی درخشش این جنبش باشد. پستامپرسیونیسم یا پسادریافتگری شامل شیوههای گوناگونی است و این جنبش با استفاده از رنگ، قواعدی مانند فرم، ساختار و تفسیرهای درونفردی را بازتعریف کرد. هنرمندان این دوره مفاهیم و معانی امپرسیونیسم را گسترش دادند و مولفههای جدیدی به هنر اضافه کردند.
استفاده از قلمگذاری خاص و رنگهای روشن و زنده، با تأکید بر حالات درونی، منجر به خلق آثاری همچون «گلهای آفتابگردان» ونسان ونگوگ و «دو زن از تاهیتی» پل گوگن شد.
اکسپرسیونیسم (Expressionism)
اکسپرسیونیسم یا هیجاننمایی مفهومی است که ریشه در آثار هنرمندان مدرن آلمانی در اوایل قرن بیستم دارد. این هنرمندان با الهام از نشانهها و اصول موجود در نقاشیهای پستامپرسیونیستی ونسان ونگوگ و ادوارد مونک، سبکی مستقل خلق کردند که فراتر از بازسازی دقیق طبیعت بود. در این سبک، زیبایی و فرم بر اساس ادراکات و احساسات ذهنی هنرمند شکل میگیرد و بیشتر بر احساسات فردی و مفاهیم معنوی تمرکز دارد.
اکسپرسیونیسم نه تنها در نقاشی، بلکه در موسیقی، عکاسی، فیلم و دیگر رسانهها نیز تأثیرگذار بود. اما در نقاشی، این سبک با اصول و تکنیکهای خاص خود مفاهیم و رویکردهایی منحصر به فرد را به نمایش میگذاشت. در این هنر، قلمگذاریها اغلب سیال و رها هستند و همراه با رنگهای تند و غیرمتعارف. همچنین بافتها و فرمهای اغراقشده نقش مهمی در ایجاد این آثار دارند.
فیلسوف یونانی فیلوستراتوس در کتاب زندگی آپولونیوس گفته است: «تخیل، هنرمندی عاقلتر از تقلید است». در اکسپرسیونیسم، تخیل با احساساتی بیحد و مرز ترکیب میشود که از هر گونه عینیگرایی دور است. به همین دلیل، تصاویر عادی از زندگی روزمره، مانند پرترهها و مناظر، به سطحی از بیان دراماتیک حالات درونی و عواطف هنرمند میرسند. دو گروه معروف اکسپرسیونیستی آلمانی در اوایل قرن بیستم، «پل» (Die Brücke) و «سوار آبی» (Der Blaue Reiter)، تأثیر زیادی بر روند این جنبش داشتند. هنرمندانی همچون واسیلی کاندینسکی، ارنست لودویگ، ماریان فون ورفکین، گابریله مونتر و فرانتس مارک در مخالفت با رئالیسم آکادمیک سعی کردند هنر را با احساسات و معنویت پیوند دهند.
اکسپرسیونیسم مانند دیگر سبکها در سراسر اروپا گسترش یافت. هنرمندانی مانند اسکار کوکوشکا و اگون شیله در اتریش و سونیا دولونه و روبر دولونه در فرانسه این سبک را به کشورهای خود بردند. متأسفانه، پس از روی کار آمدن حزب نازی در آلمان در سال ۱۹۳۳، استقبال از هنرمندان اکسپرسیونیست به شدت کاهش یافت. بسیاری از آثار آنها نابود شد و هنرمندان تحت تعقیب قرار گرفتند و مجبور به مهاجرت شدند.
در سال ۱۹۳۷، حدود ۲۰۰۰۰ اثر هنری توسط حزب نازی از بین رفت. اما پس از پایان جنگ جهانی دوم، آثار هنرمندان اکسپرسیونیست آلمانی دوباره از طریق نمایشگاهها به محبوبیت خود بازگشتند. در ایالات متحده، چند سال پس از جنگ، نوعی سبک آبسترهتر از نقاشی اکسپرسیونیستی پدید آمد که با نام اکسپرسیونیسم انتزاعی شناخته میشود. این سبک در دهه ۱۹۸۰ به موقعیتی نوین تبدیل شد و هنرمندان نئواکسپرسیونیست تکنیکهای آن را به عنوان واکنشی به هنر مینیمالیستی پیشین دوباره بازسازی کردند.
فوویسم (Fauvism)
فوویسم یک مکتب هنری است که گروهی از نقاشان فرانسوی مانند آنری ماتیس و آندره دورن را شامل میشود. این سبک یکی از نخستین جنبشهای نقاشی مدرن در تاریخ هنر اروپا بود که از حدود سال ۱۸۹۸ آغاز شد و تا جنگ جهانی اول در میان هنرمندان رواج داشت. فوویسم بهعنوان یکی از پیشگامان مدرنیسم و آوانگارد قرن بیستم شناخته میشود و پیش از بسیاری از سبکهای دیگر به سمت انتزاع گرایش پیدا کرد.
ویژگی بارز این جنبش استفاده از رنگهای زنده و پررنگ، ضربات قلمموی قوی، خطوط گسترده و واضح، و سادهسازی فرمهاست که اغلب فاقد سایهروشن هستند. رنگها در آثار فوویسمی بیشتر تحت تأثیر احساسات لحظهای، بیپروا و غیرمنطقی قرار دارند. فرمهای استفادهشده در این آثار نیز ساده هستند و به نظر میرسد که به سمت آبستره شدن پیش میروند.
فوویستها بهویژه به تئوریهای علمی رنگ توجه داشتند، بهویژه در مورد رنگهای مکمل. رنگهای مکمل به رنگهایی اطلاق میشود که در چرخه رنگ مقابل یکدیگر قرار دارند و زمانی که کنار هم قرار میگیرند، شدت و درخشندگی بیشتری پیدا میکنند.
برای مثال، در چرخه رنگ، ترکیب رنگهای زرد و آبی سبز را بهدست میدهد و رنگ قرمز بهعنوان مکمل سبز شناخته میشود. فوویسم به نوعی ادامهدهندهی پساامپرسیونیسم ونسان ونگوگ بود که با نئو امپرسیونیسم ژرژ سورا ارتباط داشت. همچنین، فوویسم بهطور غیرمستقیم میتواند بهعنوان نمونهای از اکسپرسیونیسم در استفاده از رنگهای زنده و تکنیکهای قلمگذاری شناخته شود و برخی آن را با اکسپرسیونیسم آلمانی مقایسه میکنند. هنرمندان برجسته این جنبش شامل آنری ماتیس، آندره دورن و موریس دو ولامینک هستند.
کوبیسم (Cubism)
سبک کوبیسم در سالهای ۱۹۰۷ تا ۱۹۰۸ توسط پابلو پیکاسو و ژرژ براک به وجود آمد. این سبک که به حجمگرایی نیز شناخته میشود، از آثار دورههای پایانی پل سزان و هنر آفریقایی الهام گرفت. در کوبیسم، نماهای مختلف از موضوعات گوناگون بهویژه اشیاء و فیگورهای انسانی در موقعیتهای ذهنی و انتزاعی به تصویر کشیده میشدند. به این ترتیب، اشکال شکسته و انتزاعی به وجود میآمدند که از نظر بصری تأثیرگذار بودند.
پیکاسو در یکی از اظهار نظرهای خود گفته بود: «مسئله اصلی چشم، بینی و دهان است که میتوان آنها را به هر شکلی سازماندهی کرد.» هنرمندان کوبیست اجزای یک تصویر را تجزیه میکردند و اینگونه دیدگاههای مختلف خود را در یک زمان و در یک فضا به نمایش میگذاشتند، بهطوری که در نهایت تصویری دو بعدی و فاقد عمق ایجاد میشد.
سورئالیسم (Surrealism)
سورئالیسم یا فراواقعگرایی یکی از جنبشهای برجسته ادبی، فلسفی و هنری قرن بیستم است. این سبک با ترکیب بینشهای فردی و عملکردهای ذهنی با اصولی غیرملموس و فراتر از واقعیت، به دنبال ایجاد هنری اسرارآمیز و رویایی در اوج انقلابیترین شکل خود بود. هسته اصلی آثار هنرمندان سورئال در رهایی از محدودیتهای سنتی و ارزشهای مرسوم نهفته است. بیگانگی، آزادی و تخریب ساختارهای پیشین از ویژگیهای برجسته این جنبش به شمار میآیند.
آثار سورئالیستی، دنیایی خیالی و غیرعینی از افکار، باورها، موقعیتها و دیدگاههای درونی انسانها را به تصویر میکشند. در این سبک، خیال به واقعیتی دستنیافتنی بدل میشود و حوادث در تصاویری اغراقآمیز و عجيب به هم میپیوندند. واژه «سورئالیسم» که به معنای «فراتر از واقعیت» است، توسط گیوم آپولینر، شاعر آوانگارد فرانسوی، ابداع شد. اما در نهایت، آندره برتون، رهبر گروهی از شاعران و هنرمندان پاریسی، در مانیفست خود این مفهوم را به طور خاص تعریف کرده و به آن معنا بخشید.
بسیاری از هنرمندان سورئالیست برای باز کردن قفل ایدههای خود از روشهای گوناگون استفاده میکردند. برخی به روشهای بیپروا و بدون ترس به مجموعهای از تصاویر نو و جذاب دست مییافتند. گروهی دیگر بر روی رویاها یا تنشهای روانی پنهان ضمیر ناخودآگاه تمرکز داشتند. همچنین برخی از آنها از عرفان، فرهنگهای باستانی و هنرهای بومی الهام میگرفتند. علاوه بر این، پرداختن به مسائل سیاسی یکی از دغدغههای مهم هنرمندان سورئالیست بود و به همین دلیل بسیاری از آنان در فعالیتهای سیاسی شرکت داشتند.
پاپ آرت (Pop art)
جنبش پاپ آرت از نیمهی دهه ١٩۵٠ در بریتانیا آغاز شد و در اواخر همین دهه به آمریکا منتقل گردید و در دهه ١٩۶٠ به اوج شکوفایی خود رسید. این جنبش به واسطهی اعتراض به دیدگاههای سنتی هنر، الهام خود را از فرهنگ مردمی (فرهنگ عامه) و دنیای تجاری گرفت. هنرمندان پاپ آرت آثار آکادمیک و هنری گذشته را بیارتباط با واقعیتهای زندگی روزمره میدانستند و به همین دلیل به سراغ موادی از قبیل فیلمهای هالیوودی، بستهبندی محصولات، تبلیغات، کمیکها و موسیقی پاپ رفتند تا آثار خود را خلق کنند.
هنرمند پاپ، ریچارد همیلتون، در سال ١٩۵٧ ویژگیهای هنر پاپ را در نامهای به دوستانش اینگونه توصیف کرد: «پاپ آرت عبارت است از: پرطرفدار (برای مخاطبان انبوه طراحی شده)، گذرا (راهحلهای کوتاهمدت)، قابل مصرف (خیلی سریع و آسان فراموش میشود)، کمهزینه، تولید انبوه، جوان (هدفگذاری برای نسل جوان)، شوخطبع، جذاب، پرزرقوبرق و تجارتی بزرگ». نکته جالب اینجاست که منتقدان مدرنیستی نسبت به استفاده هنرمندان پاپ از چنین موضوعات سطحی و گذرا، و همچنین برخورد غیرانتقادی آنها، واکنش نشان دادند.
پاپ آرت هنر را وارد دنیای موضوعات تازه و متفاوتی کرد و همچنین در شیوهی ارائه آثار و نقاشی مدرن، تغییرات اساسی ایجاد نمود. از سوی دیگر، این سبک را میتوان بهعنوان نخستین نمودهای پستمدرنیسم دانست که تحولات مهمی در نقاشی مدرن بهوجود آورد.
فوتوریسم (Futurism)
فوتوریسم جنبشی هنری بود که در اوایل قرن بیستم توسط شاعر ایتالیایی، فیلیپو تومازو مارینتی با هدف نمایش انرژی و پویایی دنیای مدرن شکل گرفت. این جنبش، که به آیندهنگری یا فوتوریسم معروف است، در مقایسه با سایر جنبشها، واکنشی شدیدتر نسبت به هنر سنتی داشت. دلیل این رویکرد، حضور سلطهگر قواعد فرهنگی گذشته در ایتالیا بود.
مارینتی در مانیفست خود درباره این موضوع چنین بیان کرده بود: «ما ایتالیا را از شر موزههای بیشماری که مانند گورستان همهجا را فرا گرفتهاند، آزاد خواهیم کرد». عناصر و تکنیکهای نئوامپرسیونیسم و کوبیسم به نقاشی مدرن فوتوریستی کمک کردند تا فضایی پرجنبوجوش و فعال از زندگی نوین و پیشرفته را به نمایش بگذارد. از هنرمندان برجسته این جنبش میتوان به جینو سورینی، جاکومو بالا و اومبرتو بوچیونی اشاره کرد.
مینیمالیسم (Minimalism)
مینیمالیسم یک شکل رادیکالتر از هنر انتزاعی یا آبستره است که در دهه ١٩۶٠ در ایالات متحده ظهور کرد. این سبک با استفاده از الگوهای ساده شامل اشکال مربع و مستطیل، تمام ساختارهای هنری پیشین را از نو ساخت. قواعدی که هنرمندان مینیمالیست از آن بهره میبردند به طور مؤثری حقیقت هنر را آشکار میکرد. در این سبک، دیگر خبری از تقلید یا بازسازی عینی اشیاء و پدیدارها نبود. هنرمندان مینیمالیست اساس هنری جدید را در دوران مدرن بنا نهادند که با وجود ماهیت ساختارشکن و قدرت تحولی که داشت، همچنان در دنیای هنر معاصر کاربرد دارد.
فتورئالیسم (Photorealism)
فتورئالیسم یا واقعگرایی عکسوار یکی از جنبشهای برجسته نیمه دوم قرن بیستم است. این سبک تصاویری که هنر عکاسی از موقعیتها و لحظات روزمره ثبت میکرد، با دنیای نقاشی مدرن و حتی مجسمهسازی ترکیب میکرد. هنرمندان فوتورئالیسم تلاش میکردند ارتباطی عمیق بین مخاطب و اثر ایجاد کنند و به همین دلیل، روشها و عناصر بصری آنها تا حدی به هنر تعاملی شباهت دارد. نقاشیهای فوتورئالیستی، تصویری جدید و منحصر به فرد از واقعیت بهوجود میآوردند که وضوح بسیار بالایی داشتند. موضوعات این آثار را حتی میتوان به هنر پاپ نیز مقایسه کرد.
هایپررئالیسم (Hyperrealism)
در اوایل دهه ٢٠٠٠، یک موج جدید از رئالیسم به عرصه هنر وارد شد. هایپررئالیسم یا سوپررئالیسم در نقاشی، گرافیک و حتی مجسمهسازی به عنوان سبکی بسیار واقعگرایانه شناخته میشود. دقت و واقعگرایی در آثار هایپررئالیستی به حدی است که بیننده را در شک و تردید قرار میدهد که آیا اینها عکس هستند یا نقاشی، و شاید حتی بهترین کتابهای آموزش طراحی نیز نتوانند به این سطح از واقعگرایی برسند.
کیفیت بینظیر رنگ، نور و بافت در این آثار به گونهای است که ممکن است برای خلق آنها ماهها زمان نیاز باشد. دقت به جزئیات و توجه به تکتک عناصر برای انتقال یک روایت یا احساس در این سبک بسیار مهم است، به طوری که مهارت در اجرای تکنیک به یکی از جنبههای کلیدی آن تبدیل میشود. هایپررئالیسم به یکی از ارکان اساسی هنر معاصر تبدیل شده است.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0