«باربنهایمر: فیلمی که نباید دید»
اگر به آخرین اخبار سینما توجه داشته باشید، احتمالاً با پدیده “باربنهایمر” آشنا هستید، که با اکران همزمان فیلمهای “باربی” و “اوپنهایمر” ظهور کرد و به عنوان یک شوخی با این دو اثر شناخته شد. حالا این پدیده بهصورت رسمی تایید شده و قرار است سال آینده اکران شود، اقدامی که به نظر میرسد هدف
اگر به آخرین اخبار سینما توجه داشته باشید، احتمالاً با پدیده “باربنهایمر” آشنا هستید، که با اکران همزمان فیلمهای “باربی” و “اوپنهایمر” ظهور کرد و به عنوان یک شوخی با این دو اثر شناخته شد. حالا این پدیده بهصورت رسمی تایید شده و قرار است سال آینده اکران شود، اقدامی که به نظر میرسد هدف اصلیاش کسب درآمد باشد و از موفقیت دو فیلم مذکور بهرهمند شود. این پروژه، که از حالا به عنوان یک شکست قابل پیشبینی معرفی میشود، ممکن است به عنوان آغاز یک دوره جدید از پارودیهای آسیبزا تلقی شود و حتی ممکن است پیامهای مهم و اصلی فیلمهای قبلی را در معرض سوال بگذارد.
پس از گذشت دوره چالشبرانگیز کووید ۱۹، صنعت سینما تصمیم به بازگشت به جایگاه سابق خود گرفت و برای این منظور، نیاز به آثاری داشت که توانایی تحتتاثیرگذاری بر فرهنگ عامه را داشته باشند. اولین قدمهای این بازگشت با فیلمهای “تاپ گان: ماوریک” و “مردعنکبوتی: راهی به خانه نیست” برداشت شد، اما “باربی” و “اوپنهایمر” با تأثیرگذاری بالا، بر فرهنگ عامه تأثیرگذار بودند. این دو فیلم به سرعت محبوبیت جلب کردند، تا جایی که موضوع اصلی گفتگو و تیتر اصلی رسانهها شدند و در نهایت به فروش عظیمی دست یافتند. اما حالا “باربنهایمر” با اعلام اکران نسخه سینمایی، به نظر میرسد که قصد دارد از یک شوخی اینترنتی بیشتر برود، و این ممکن است منجر به شکست یک سری از پروژههای پارودی و حتی ممکن است پیامهای مهم و اصلی فیلمهای اصلی را در معرض سوال بگذارد.
فیلم باربنهایمر میخواهد از یک پدیدهی فرهنگی درآمدزایی کند
از زمان تاریخ اکران مشترک فیلمهای “باربی” و “اوپنهایمر”، نمیتوانیم دقیقاً بگوییم چگونه پدیدهی “باربنهایمر” به وجود آمد، اما اعلام تاریخ اکران این دو فیلم بزرگ، کاملاً متفاوت، در یک روز (۲۱ ژوئیه)، توجه هواداران سینما را جلب کرد و به وجود شوخیهای بیشماری دربارهی این موضوع انجام شد. “باربی”، یک فیلم کمدی-فانتزی رنگارنگ ساختهی گرتا گرویگ بود، در حالی که در مقابل، یک فیلم سیاه و جدی از کریستوفر نولان با موضوع ساخت بمب اتم بر روی پرده آمد. این حمله تبلیغاتی به طور خودجوش به خود جواب داد؛ “باربی” با ۱۶۲ میلیون دلار و “اوپنهایمر” با ۸۲ میلیون دلار درآمد گیشه خود را آغاز کردند، اعدادی که برای دو فیلم اصلی بسیار شگفتانگیز بود.
آنچه که بهعنوان یک شوخی آغاز شده بود، به سرانجام به فاکتور نجاتبخش برای این دو اثر سینمایی تبدیل شد. حتی خود کریستوفر نولان نیز از پدیدهی “باربنهایمر” تعریف کرد و این نظر را داشت که این واقعه اتفاق مثبتی است، زیرا افراد را تشویق به حضور در سالنهای سینما میکند. موفقیت “باربنهایمر” نشان دهندهی ارادهی طبیعی و واقعی هواداران سینما برای تماشای فیلمهای اصلی بلاکباستر بود و هیچ الگوریتمی نتواست این اتفاق را پیشبینی کند. با این حال، ساخت فیلم “باربنهایمر” دقیقاً در مقابل جریان طبیعی این احساس قرار گرفت و یک پروژهی برخاسته از جاذبههای تجاری است که قصد دارد از یک پدیدهی فرهنگی سود کسب کند.
فیلم باربنهایمر قرار است به چه چیزی بپردازد؟
توسعهدهنده و کارگردان معروف فیلمهای درجهدو (درجه ب)، چارلز بند، وظیفهی ایجاد و توسعهی پروژه باربنهایمر را به عهده گرفته است. او که از درآمدزایی حاصل از سوءاستفاده از نامهای معتبر سابقه دارد، باربنهایمر را به عنوان یک زمینه مناسب برای کمدی سیاه میبیند. او این نسخه پارودی را به این صورت توصیف کرده است: “فرصت مناسبی برای ترکیب دو فیلم متفاوت؛ فضای رنگارنگ باربی و تیرگی اوپنهایمر.”
آشکار است که بند به چه اموری اشاره میکند، زیرا تصاویر و پوسترهای منتشر شده از ترند باربنهایمر (که توسط طرفداران ایجاد شدهاند) نشاندهنده ترکیبی از سیاه و سفید و صورتی هستند. گاهی این تصاویر شخصیتهای اصلی دو فیلم را به یکدیگر انتقال میدهند و گاهی نمایش عروسکهایی دارند که به یک انفجار هستهای اشاره دارند. به همین دلیل، انتظار میرود که فیلم باربنهایمر نیز از همین شوخیها الهام گرفته شود. داستان این فیلم حول حیوانات خیالی به نام خانم دکتر باربنهایمر در شهر آرمانی متمرکز است. زمانی که دکتر باربنهایمر از این شهر خارج شده و با تاریکی دنیای واقعی روبرو میشود، تصمیم به ساخت بمب اتم میگیرد تا بشریت را از بین ببرد. خلاصه داستان نیز اظهار میکند: “آنها خوشتیپ، خوشقیافه و خوشرفتار هستند! و حالا آنها بمب اتم هم دارند!”
چارلز بند از دههی ۷۰ میلادی تا کنون دهها فیلم کمدی-ترسناک ارزانقیمت تولید کرده که اکثراً کیفیت لازم برای اکران در سینماها را ندارند و معمولاً به صورت مستقیم وارد بازار رسانه خانگی میشوند. او ایدهی ایجاد باربنهایمر را از آدام فلبر، زندگینامهنویس خود، برداشت کرده است. فلبر به بند گفته بود: “همه جا در حال خوشگذرانی با این ایده هستند، بنابراین ما باید [این فیلم را] بسازیم.” با اتکا به مهارتهای چارلز بند در بازآفرینی فیلمهای معروف و ایجاد آثار با بودجه و تجهیزات محدود، او به مراتب ترجیح میدهد آثاری با کمترین هزینه و تجهیزات ممکن را تولید کند. طبق اطلاعات منتشر شده از سوی هالیوود ریپورتر، فیلمنامه و قطعاتی از موسیقی برای این پروژه نوشته شدهاند و قرار است مراحل فیلمبرداری آن در اوایل سال آینده آغاز شود.
با بودجه حدود ۱ میلیون دلار، باربنهایمر نسبت به دیگر آثار سینمایی اندک به نظر میرسد، اما در مقایسه با سایر اختراعات سینمایی چارلز بند، این پروژه به شدت گرانقیمت و پیچیده است. اگر تا کنون اهداف سودجویانه بند شما را قانع نکرده است، باید بدانید که شرکت فیلمسازی او حتی یک شعبه تولید اسباببازی دارد و او به شخصاً اعلام کرده است که
یک تیم در حال توسعهی عروسکهای باربنهایمر است تا آنها را همزمان با اکران فیلم به فروش برسانند. “فقط اینقدر بدانید که باربی یک بمب اتم را در آغوش گرفته است.” با اتمام و عرضه باربنهایمر، تعداد آثار تولیدی چارلز بند به ۳۹۷ فیلم میرسد و احتمالاً بتوانید حدس بزنید که اکثر این آثار چه کیفیتی دارند و به چه دلیل ایجاد شدهاند.
به نظر میرسد باربنهایمر به تبعیض جنسیتی آغشته باشد
به نگاه سادهای به باربنهایمر، میتوان فهمید که این فیلم در ساختار خود قصد دارد مسیر آشنایی با پارودیهای مختلف دهه اول قرن بیستویکم را طی کند. این دوران، زمانی بود که آثاری همچون “فیلم ترسناک”، “فیلم قرار ملاقات”، “فیلم حماسی” و “فیلم فاجعه” علاوه بر ناکام بودن بسیاری از آنها، به فروش قابل توجهی در گیشه دست یافتند. این فیلمهای آشفته و بیسر و سامان به دست جیسون فریدبرگ و آرون سلتزر ساخته شده بودند. حداقل در آن زمان، این رویکرد موفق بوده است چرا که علیرغم انتقادات منفی، مخاطبان به سینما رفته و این فیلمها را تماشا کردهاند (حتی اگر ساختههای بعدی آنها شکستآور نبوده و نشان میدهد که این نوع فیلمهای فراموش شده ترجیح دیگری ندارند).
البته فیلمهای طنز فریدبرگ و سلتزر، همچون “ملاقات با اسپارتیها” هرگز با هدف جلب رضایت منتقدان یا دوستداران سینما ساخته نشده بودند و آنها تلاش میکردند با کمترین تلاش، از ترندهای روز بهرهمند شوند. این فیلمها ممکن است جزو فرهنگ دهه نخست قرن جدید – حالا منسوخ – باشند، اما حتی در همان دوره ارزش آنها مشخص نبود و احتمالاً ارزشی که در طول زمان بدست آورند، اندک خواهد بود. یکی از ویژگیهای فرهنگ فعلی این است که به مقایسه با گذشته، علاقهای به این نوع پارودیهای درجهسه ندارد؛ زیرا تماشاگران درک کردهاند که این آثار به چه اندازه به شعور آنها تجاوز میکنند (با این حال، پارودی در صورت اجرای صحیح، میتواند ارزشمند باشد؛ بهعنوان مثال، پارودیهای ادبی اخیراً بهشدت دفاع شدهاند).
خلاصه داستان فراری باربنهایمر که پیشتر به آن اشاره شد، ممکن است کافی باشد تا این فیلم را به عنوان یک انحطاط و سرگرمی فاقد ارزش تشخیص دهیم. این نوع پارودی طنزآمیز را هرگز نمیتوان جلب اعجاب کرد، بهویژه وقتی که زنستیزی قابل توجهی در آن وجود دارد. بهعنوان مثال، شعار تبلیغاتی این فیلم که باربی را به عنوان یک “نماد جذابیتِ” سطحی پایین میآورد و پیامهای مهم فیلم اصلی را نادیده میگیرد، قابلپذیرش نیست.
پارودی اغلب زمانی ارزش دارد که با احترام و ادب بهرهمند باشد؛ اما فیلمی که چارلز بند قصد دارد بسازد، به نظر میرسد به حداقلیترین اهمیت به باربی یا اوپنهایمر بدهد و اساس کلیدیاش را در تمسخر و توهین به زنانگی بنا کرده است. در باربی، گرتا گرویک تلاش کرده است تا به تماشاگران بگوید که زنان چیزی بیشتر از جذابیتهای فیزیکی هستند؛ این پیام از این جهت ارزشمند است که خود اسباببازیهای باربی در گذشته، یکی از علل ایج
اد این افکار غلط بودهاند و حالا در حالی که نسخهی سینمایی گرویک با آن مبارزه کرده، یک نسخهی پارودی در راه است که میخواهد همین مسیر ضدزن را پیش ببرد.
همچنین، خلق کمدی از اوپنهایمر با توجه به مضمون جدی و ارزندهٔ آن، چندان دلپذیر نیست. تبدیل قصهی ساخته شدن بمب اتم به یک شوخی، به نظر مشکلساز و سوالبرانگیز است. این نکته را هم به یاد نسازید که فیلم اوپنهایمر به دلیل نداشتن صحنههای بمباران اتمی هیروشیما و ناگاساکی با انتقاد مواجه شد. منتقدان، نولان را به خاطر عدم نمایش این بمباران در فیلم مورد سرزنش قرار دادند (در حالی که ما در فیلم تنها احساسات جی. رابرت اوپنهایمر را نسبت به این حادثه مشاهده میکنیم). احتمالاً فیلم باربنهایمر هم با این موضوع شوخی خواهد کرد تا تازهواردان – خصوصاً نسلهای جدید – از این تراژدی تاریخی دورتر شوند و عمق فاجعه را درک نکنند.
باربنهایمر به بیراهه میرود و فیلمی غیرضروری است
اگرچه امکان داشت که ایدهی ساخت یک فیلم درجه ب با الهام از پدیدهی باربنهایمر به محصولی هنری-تجربی و شاید تفکربرانگیز در نقد فرهنگ مدرن تبدیل شود، اما به طور کلی این ایده موفقیتی بدست نیاورده است. مخاطبان به دلیل انتخاب یک نام هوشمندانه، به این دو فیلم علاقهمند نشدند. کمپین تبلیغاتی باربی و اوپنهایمر به شدت خودجوش بود و با کیفیت بالای دو فیلم هم هماهنگ بود، همچنین این کمپین امید به بازگشت مخاطبان به سالنهای سینما را نیز افزایش میداد. پس از بازگشایی سینماها پس از تعطیلیهای ناشی از همهگیری کووید ۱۹، فیلمهای اورجینال در مقایسه با گذشته کاهش فروش داشتند و مخاطبان بیشتر به سمت تماشای آثار مرتبط با فرنچایزهای مشهور جلب میشدند. اما همهچیز در هفته اکران باربی و اوپنهایمر تغییر کرد.
پدیدهی باربنهایمر بدون جهانبینی دو فیلمساز خوشقریحه، گرتا گرویک و کریستوفر نولان، و بازیگران محبوبی همچون مارگو رابی، کیلیان مورفی، رایان گاسلینگ و رابرت داونی جونیور کاملاً بیمعنا میشد، حتی اگر این پدیده وجود داشته باشد، به شدت توجه مخاطبان را به خود جلب نمیکرد. این ترند شاید یک شوخی اینترنتی باشد، اما بهدلیل بیمعنایی نخستین نشأت یافت و در نهایت نتواسته است باعث ایجاد هیاهوی زیادی شود. فیلم باربنهایمر نمیتواند به چیزی بیشتر از پسماند تبدیل شود و در واقع، پایینتر از سطح و سلیقهی فرهنگی ما قرار دارد. این فیلم تاثیر چشمگیری بر دو فیلم نولان و گرویک نداشته و به عنوان یک عقبگرد تمامعیار در نظر گرفته میشود که ممکن است مسیر را برای آثار نازل مشابه سازد.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0